موزون بودن
مثلا يک اجتماع اگر بخواهد باقي و برقرار بماند بايد متعادل باشد، يعني هر چيزي در آن بقدر لازم (نه به قدر مساوي) وجود داشته باشد، يک اجتماع متعادل به کارهاي فراوان اقتصادي، سياسي، فرهنگي، قضائي، تربيتي احتياج دارد و اين کارها بايد ميان افراد تقسيم شود و براي هر کدام از آن کارها به اندازه که لازم و ضروري است افراد گماشته شوند. از جهت تعادل اجتماعي آنچه ضروري است اينست که ميزان احتياجات در نظر گرفته شود، و متناسب با آن احتياجات بودجه و نيرو مصرف گردد. اينجا است که پاي مصلحت به ميان ميآيد يعني مصلحت کل، مصلحتي که در آن بقاء و دوام کل و هدفهائي که از کل منظور است در نظر گرفته ميشود. از اين نظر جزء فقط وسيله است و حسابي مستقل براي خود ندارد. همچنين تعادل فيزيکي و تعادل شيميايي نيز چنين است. جهان، موزون و متعادل است، اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود، نظم و حساب و جريان معين و مشخص نبود. در حديث نبوي آمده است: «بالعدل قامت السموات و الارض»[1] همانا آسمان و زمين به موجب عدل برپاست. بحث عدل به معني تناسب، در مقابل بيتناسبي، از نظر کل و مجموع نظام عالم است. عدل به معني تناسب و توازون از شئون حکيم بودن و عليم بودن خداوند است، خداوند عليم و حکيم به مقتضاي علم شامل و حکمت عام خود ميداند که براي ساختمان هر چيزي از هر چيزي چه اندازه لازم و ضروري است و همان اندازه در آن قرار ميدهد.
اگر مجموعهاي را در نظر بگيريم که در آن اجراء و ابعاد مختلفي بکار رفته است و هدف خاصي از آن منظور است، بايد شرايط معيني در آن از حيث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کيفيت ارتباط اجزاء با يکديگر رعايت شود، و تنها در اين صورت است که آن مجموعه ميتواند باقي بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ايفا نمايد.