درک حق گرايانه از عدالت
اين درک به رغم متداول بودن آن در مباحث جاري عدالت (اعطاء حق به ذي حق) في نفسه فاقد بار محتوايي است، چون تمام ديدگاههاي عدالت بر پايه اين مفهوم به توجيه ديدگاه خود ميپردازد اما سؤ الاتي از قبيل چيستي حق، کيستي ذي حق، طبيعي يا قراردادي بودن آن، فردي يا اجتماعي بودن آن، مباني انسان شناسي و جامعه شناختي آن، تاءييدي است مضاعف بر بيمحتوايي في نفسه آن، بايد حق را در بستر فلسفه سياسي متفکر موردنظر تعريف کرد. آيا قائل به قراردادي بودن حق هستيم يا به فطري بودن و طبيعي بودن آن باور داريم؟ به اين پرسش نيز بايد پاسخ داد که ذي حق کيست؟ چه کسي تشخيص دهنده ذي حق است؟ بعلاوه به راحتي نيز نمي توان ادعاي شناخت حق را داشت. به نظر نگارنده، شناخت ذي حق هم مباني نظري خاص خود را ميطلبد و اين مباني نظري و تئوريک، صرفا جهان شناسانه و انسان شناسانه نيستند، ميتوانند جامعه شناسانه نيز باشند.