عدالت در منطق اسلام











عدالت در منطق اسلام‏



مسأله (عدل) از صدر اسلام در جامعه اسلامي و در سطح عامه مردم مطرح بوده است، همچنين علاوه بر مطرح بودن در نظام تکوين و در جو فکري و علمي جهان اسلام، مرحله اجرائي عدل نيز مورد ملاحظه قرار گرفته است. يک نفر مسلمان از بديهيات اوليه انديشه‏هاي اسلامي اجتماعيش، اين بوده که امام و پيشوا و زعيم بايد عادل باشد، قاضي بايد عادل باشد، شاهد محکمه بايد عادل باشد، شاهد طلاق يا رجوع بايد عادل باشد. و از نظر يک مسلمان شيعي امام جمعه و جماعت نيز بايد عادل باشد. هر مسلمان همواره در برابر پست‏هايي که يک مقام عادل بايد اشغال کند احساس مسئوليت مي‏کرده است. اين جمله رسول اکرم زبانزد خاص و عام است: «افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر» و چه شهامتها و حماسه‏ها که اين جمله کوتاه آفريده است.

اکنون يک سؤال اساسي وجود دارد و آن اينکه چرا کلام اسلامي بيش از هر چيز به مسأله عدل پرداخت؟ و چرا فقه اسلامي قبل از هر مسأله عدل برايش مطرح شد؟ و چرا در جهان سياست اسلامي بيش از هر کلمه‏اي کلمه عدل به گوش مي‏خورد؟

اينکه در همه حوزه‏ها سخن از عدل بود بايد يک ريشه و سر منشاء خاص داشته باشد. آيا جريان اصلي ديگري در کار بوده که همه اين جريانها را او برمي انگيخته و تغذيه مي‏کرده است؟

از نظر ما ريشه اصلي و ريشه ريشه‏هاي طرح‏هاي علمي و عملي مسأله عدل را در جامعه اسلامي، در درجه اول، در خود قرآن کريم بايد جستجو کرد. قرآن است که بذر انديشه عدل را در دلها کاشت و آبياري کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکري و فلسفي و چه از نظر عملي و اجتماعي در روحها ايجاد کرد. اين قرآن است که مسأله عدل و ظلم را در چهره‏هاي گوناگونش: عدل تکويني، عدل تشريعي، عدل اخلاقي، عدل اجتماعي طرح کرد.

قرآن تصريح مي‏کند که نظام هستي و آفرينش بر عدل و توازن و بر اساس استحقاقها و قابليتهاست. بيشترين آيات مربوط به عدل درباره عدل جمعي و گروهي است اعم از خانوادگي، سياسي، قضائي، اجتماعي. در قرآن از توحيد گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهاي فردي گرفته تا هدف‏هاي اجتماعي همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن هم‏دوش توحيد، رکن معاد، هدفت شريح نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار کمال فرد، و مقياس سلامت اجتماع است.

عدل قرآن، آنجا که توحيد يا معاد مربوط مي‏شود به نگرش انسان به هستي و آفرينش شکل خاص مي‏دهد و به عبارت نوعي جهان بيني است. آنجا که به نبوت و تشريع و قانون مربوط مي‏شود يک مقياس و معيار قانون شناسي است، و به عبارت ديگر جاي پائي است براي عقل که در رديف کتاب و سنت قرار گيرد و جزء منابع فقه و استنباط بشمار آيد. آنجا که پاي اخلاق به ميان مي‏آيد آرماني انساني و آنجا که به اجتماع کشيده مي‏شود يک مسئوليت است.