خلقت آدمي











خلقت آدمي



«انشا الخلق انشاء و ابتداة ابتداء» هستي را انشاء کرد (بدون ماده پيشين) و خلقت را ابتدا کرد.

تصور هيولي که قرنها بر فلسفه حکومت کرده است تصور ناقصي است و بخشي از واقعيات را تبيين مي‏کند نه واقعيت ابتداي خلقت را. چاره‏اي نيست که تصور ديگري از هيولي داشته باشيم. ذرات عالم قابل تبديل به يکديگرند. کوانتوم به جرم، جرم به انرژي و... بر خلاف رايج، هيولي واقعيت مادي نمي‏تواند باشد بلکه محصول فعاليت ذهن است. علاوه بر آن، همچنانکه فعاليت ذهن آدمي نمونه‏هايي بي‏سابقه از واقعيت بي‏سابقه ماده حامل را به ما نشان مي‏دهد مي‏توان پذيرفت که «خلقت انشايي و ابتدايي » که مخصوص وجود منزه خداست، پذيرفتني است.

در آفرينش نه انديشه و تدبيري به جولان درآورد و نه تجربه‏اي و نه حرکتي مايه ايجاد عالم شد بي‏آنکه قواي مضطربي در او متمرکز شود بساط هستي را پهن کرد.

خدا در امر آفرينش نيازي به انديشه و حرکت ندارد. زيرا انديشه براي روشن کردن مجهول است. همچنين حرکت به معني تصور وجود فاصله بين اراده و عمل و ايجاد است. (انسان شناسي، جهان شناسي، محتوا، خداشناسي).

«احال الاشياء لا وقاتها و لائم بين مختلفاتها» موجودات را در مجازي اوقات به جريان انداخت و امور مختلف را هماهنگ ساخت. يعني جريان اشياء اينست که با داشتن ارتباط در عين اختلاف، سيستم کاملا سنجيده‏اي دارند (تلائم نه تزاحم).

«و غرز غرائزها و الزمها اشباحها» يعني هر يک از حقايق را طبيعتي معين بخشيد و ملزم به هيئت و تعيني کرد.

هر يک از حقايق عالم طبيعت، موجوديت خاص و تعيين يافته‏اي دارند که در ميدان تحول و تکاپوي آن واقعيت است. آنچه مايه ابهام است موضع گيري ما در برابر حقايق است. «عالما بها قبل ابتدائها محيطا بحدودها و انتهائها عارفا بقرائنها و احنائها» (جهان شناسي، محتوا، خداشناسي) به همه مخلوقاتش پيش از وجودشان داناست و به همه حدود و پايان جريان آنها تسلط دارد و به هويت و جوانب کائنات، علم مطلق و محيط او، مستولي است. يعني علم خداوندي بطور تفصيلي شامل مي‏شود بر جزئيات و کليات. و آنچنان که بعضي فلاسفه گفته‏اند، کلي و اجمالي نيست. (انسان شناسي) «ثم انشاء سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء و سکائک الهواء» (جهان شناسي، محتوا، خداشناسي)خداوند سبحان جوها را از هم شکافت و جوانب و ارتفاعات فضا را باز کرد.

اين جمله اميرالمؤمنين (ع) اشاره به آيه 30 از سوره انبياء است که مي‏فرمايد آسمان و زمين يکپارچه و بسته بود و ما آنها را از هم باز کرديم. «فاجري فيها ماء متلاطما تياره متراکما زخاره حمله علي متن الريح العاصفه و الزعزع القاصفه» آب انبوه و پر موج و خروشان را که بر پشت باد تندوزان و پرقدرت قرار داده بود در لابلاي فضاي باز شده به جريان انداخت. «فامرها برده سلطها علي شده و قرنها الي حده الهواء من تحتها فتيق و الماء من فوقها دفيق.» (جهان شناسي، خداشناسي، محتوا).

باد تندوزان آب را از جريان طبيعي بازداشت و آنگاه باد نيرومند را بر آب مسلط کرد و آب را بر آن قرارداد فضا در زير باد پرقدرت باز و آب در روي باد جهنده و جنبان شد. يعني ماده بنيادين خلقت جهان اين «آب» بوده است. «و ابعد منشاها» يعني منبع آن باد تندوزان را دور از مجراي طبيعي قرار داد. يعني آن باد نيز سابقه طبيعي نداشته است. اين خلقت نيز انشايي است (جهان شناسي، محتوا) «حتي عب عبابه و رمي بالزبد رکامه فرفعه في هواء منفتق و جو منفهق فسوي منه سبع سماوات جعل سفلاهن موجا مکفوفا و علياهن سقفا محفوظا و سمکا مرفوعا بغير عمد يدعمها و لا دسار ينظمها.»

در اين هنگام، انبوه تراکمي از آب سر به بالا کشيد و کف برآورد، خداوند سبحان آن کف را در فضايي باز و تهي بالا برد و آسمانهاي (ديده و ناديده) را بساخت. پايين‏ترين آسمانها را از موجي مستقر بنا نهاد که حرکتي به اين سو ندارد. و بالاترين آسمانها را سقفي محفوظ در مرتفع‏ترين فضا، قرار داد بي‏ستوني که آن را برپا دارد و بدون ميخ و طنابي که آن‏هارا بهم بپيوندد. (جهان شناسي، محتوا، خداشناسي) منظور از اين کلمات اينست که خداوند آسمانها و زمين را از پاشيدگي و گسيختن نگه مي‏دارد. يعني بطور مستقيم تحت مشيت الهي است. «ثم زينها بزينة الکواکب و ضياء الثواقب» آنگاه آسمان را از با آرايه ستارگان و روشنائيها بياراست (خداشناسي، جهان شناسي) «و اجري فيها سراجا مستطيرا» خورشيد را با فروغ گسترده به جريان انداخت. (جهان شناسي، خداشناسي، محتوا) «و قمرا منيرا في فلک دائر و سقف سائر و رقيم مائر» و ماه فروزان را با روشنائيش در فلکي گردان و سقفي چرخان و صفحه منقوش به دوران درآورد. (جهان شناسي، خداشناسي، محتوا)