خداشناسي در نهج البلاغه











خداشناسي در نهج‏البلاغه‏



دکتر علي ذکاوتي‏

در نهج‏البلاغه از امکان شناخت نسبي خداوند سخن رفته است. اين معرفت دو راه دارد: اول آگاهي از محدوديت و خطاهاي که در بعضي روشهاست که اينها عبارتند از وهم، وسايل و ادوات، حواس و تجارب. دوم راههايي که (بطور نسبي) مي‏توان خدا را شناخت و اينها عبارتند از: نشانه‏هاي او، صفت و ساخت او، تدبير او، اندازه گيري‏هاي او، فطرت و فسخ تصميم انسانها (فسخ عزائم). اين شناختن گرچه بس قليل است، اما به اقتضاي قرآن، نهج‏البلاغه نيز به تفکر و نظر بسيار توجه کرده است.

صفات خداوند حد ندارد به عبارت ديگر وصف خالصانه، نفي صفات از اوست، هر صفتي غير از موصوف است و هر موصوف غير از صفت. از خداوند بايد صفاتي چون کيفيت، تشبيه، تمثيل، حلول و امکان، تجسيم، کثرت، معلوليت و تجزي را تنزيه کرد. هر گاه خدا را با صفات محدود کننده وصف کنيم به معني محدود کردن خدا در چارچوب امکان است. امکان ازليت خدا را نفي مي‏کند. کلمه الله به دو معني است. اول اينکه از ريشه الله يعني معشوق و دوم از ريشه ولله به معني مايه حيراني است. مگر بدان مقدار که خدا خواسته است و خدا توقيف کرده، يعني صفات و اسماء خدا توقيفي‏اند موقوف بدان اوصاف و اسماء که خود فرموده است.

صفات خدا با اوصاف ذاتي (ثبوتيه) و سلبيه و صفات فعل دسته بندي و بيان مي‏شود. صفات ثبوتيه يا ذاتي، صفاتي است که عين وجودند و از او جدايي ناپذيرند. مثل عليم، قدير، کريم، رحيم، ودود، بصير، خبير. اين صفات ذاتيه خدا بدون ادوات و حواس و جوارح، بدون اکتساب، بدون اخبار و بدون آنکه مسبوق بر عدم باشد، عالم را در احاطه خود دارد و هيچ چيز مانع و حجاب آن نيست و نهايت ندارد. پس در حس و لمس (استلام) نمي‏گنجد. همچنين خداوند در عدد نمي‏گنجد زيرا عدد (حتي بي‏نهايت) مستلزم دور و نيز تکرر است. پس احدي است که تفسير عددي نبايد کرد. خدا همچنين واحد است يعني مثل و همتا ندارد.

اوليت خدا، ابتدا ندارد بر هر آغازي مقدم است. 0همچنين خداوند ابديت دارد يعني خاتمه و پايان ندارد. خدا بر همه چيز احاطه دارد و حرکت نياز ندارد و زمان که ناشي از حرکت است در يد قدرت خداست.

خداوند زوال ناپذير و پاينده است (قيوم) نيز عين عدل و قسط و حليم است. خداوند ظاهر و باطن است يعني هيچ پرده‏اي او را مستور نتواند داشت و در عين حال در باطن‏هاست. و حواس و مشاعر ما نيست که او را درک مي‏کند با همه چيز قرين است اما نه با تماس. خداوند غني است، نه مستغني (مستغني، مبري از عدم غني است).