نگاهي تطبيقي به عدالت اجتماعي در انديشه حضرت علي
هر چند فهم عمق انديشه و کلام حضرت علي (ع) که به حق کلامي فروتر از کلام خدا، اما برخوردار از صبغهاي الهي و فراتر از کلام بشر است. دور از دسترس و بضاعت محدود علمي نگارنده است، اما تلاش در جهت نزديک شدن به فضاي فکري و انديشه انساني که در بطن و متن انديشه ورزي و خردورزي او خدا حضور دارد، رسالتي است بر دوش هر انسان متعهد،درد آشنا و آگاه به ضرورتهاي زماني و مکاني. بدون ترديد، بشر در عصر حاضر بيش از هر زمان ديگر با توجه به ناکاميهاي خردورزيهاي خود- بنياد خود از رنسانس د را تا پست مدرنيسم، نيازمند و در آرزوي سيراب شدن از مخزن خردورزيهاي متکي و ملتزم به خدا و وحي الهي است. و به حق که نمونه و مصداق بارز حضور خدا در انديشه ورزي و حتي نظريه پردازيهاي اجتماعي و تبيينهاي تاريخي کسي جز علي (ع)، دست پرورده و وارث حقيقي پيامبر گرامي (ص) نيست. اما متأسفانه قدر و منزلت ايشان، آنچنان که بايد و شايد در جامعه اسلامي و شيعي ما شناخته شده نيست و يا حداقل، چندان شاهد تجلي انديشهها و دغدغههاي ايشان در قالب سياستگزاريها و برنامهريزيهاي راهبردي نيستيم. اما به راستي راز رمز اين همه عظمت در کلام حضرت امير (ع) چيست؟ چرا همگان از اين همه عمق و عظمت محتوايي به شگفت آمدهاند؟ چرا کلام بشري قابل قياس با کلام ايشان نيست؟ پاسخهاي متفاوتي ميتوان به اين سؤال اساسي داد، اما نگارنده معتقد است که راز اين کلام شگفتانگيز در حضور تمام عيار خدا در ساحت معرفت و انديشه ورزيهاي ايشان نهفته است. حضوري که از زمان رنسانس و به طور خاص روشنگري در چالش با سلطه فکري در خرافي کليسايي به اين طرف، از ساحت معرفت و انديشه ورزي نظريهپردازي در علوم انساني رخت بر بسته است و با نهايت تأسف دامنگير خردورزيها نظريهپردازيهاي کشورهاي اسلامي نيز با عارضهاي مضاعف گرديده است. تمام مصيبتهاي وارده بر بشر در سطوح فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، محيطي و رواني نيز ريشه در همين خدامردگي در قلمرو خردورزي دارد. به هر حال، براي دستيابي به انديشه يک متفکر در مورد مفهومي خاص راههاي بسياري وجود دارد. راه ساده و معمول اين است که بدون هيچ درک پيشيني و اوليه از يک مفهوم به رديابي مفهوم موردنظر در آثار يک متفکر بپردازيم و در نهايت سعي کنيم معناي اين مفهوم را از لابلاي عبارات مختلف کشف کنيم. اما اين شيوه، بويژه در خصوص مفاهيم مرتبط با فلسفه سياسي- اجتماعي چنان عالمانه نيست و معمولا به درکي سطحي و پيش پا افتاده ميانجامد. اما راه و شيوه ديگر که عالمانهتر و معقولتر مينمايد، اين است که قبل از رديابي مفهوم مورد نظر در انديشه يک متفکر، به واکاوي معناي متفاوت اين مفهوم، سير تحول مفهومي، سؤال، چالشها، رويکردها و نظريههاي مختلفي بپردازيم در مورد اين مفهوم تاکنون شکل گرفته است. سپس با رويکردي تطبيقي به بررسي معناي اين مفهوم در انديشه متفکر مورد نظر بپردازيم. تنها در اين صورت است که ميتوانيم با توجه به عمق انديشه يک متفکر، آن هم انديشمند ناتمامي همچون حضرت علي (ع) بهره و استفاده به روز از اين مخزن ناپايان معرفت داشته باشيم.در اين مقاله برآنيم تا با روش و شيوه فوق به عمق انديشه حضرت علي (ع) در مورد عدالت اجتماعي دست يابيم. مايه بسي مباهات است که در شرايطي بحث حضرت علي (ع) درباره عدالت را مطرح ميکنم که جهان برخلاف تصور بسياري از شبه روشنفکران غرب زده داخلي بار ديگر گرايش به عدالت پيدا کرده است و بارقه اين گرايش را ميتوان در واکنشهاي مختلف در برابر جهانيسازي اقتصادي که براستي هژموني و استيلاي جديد سرمايه داري را رقم ميزند، جستجو کرد. مفهوم عدالت، همانند مفاهيم ديگري از قبيل آزادي، صلح، سعادت و غيره، مفهومي هنجاري و پارادکسيکال بوده و در ذيل فلسفه سياسي- اجتماعي مورد بحث قرار ميگيرد. خواه ناخواه اين بعد هنجاري بر ارايه تعريفي جامع، دقيق و شفاف از عدالت اثر ميگذارد. اما آيا اين پارادکسيکال بودهاند به معناي اين آن است که نمي توان به يک قدر متيقن در تعريف آنها دست يافت؟ به طور قطع، مفروضات و پيش فرضهاي هستي شناسي، از جمله انسان شناسي بر درک ما از عدالت اثر ميگذارد، اما اين نکته بدان معنا نيست که همسو با پست مدرنيستها، مفاهيمي همچون عدالت و آزادي را دال بدون مدلول بدانيم و بر اين باور باشيم که اين مفاهيم، هيچ مدلول ثابتي ندارند و معناي آنها را بايد به زمينهها و بازيهاي زباني ارجا دهيم و يا در چارچوب گفتمانهاي مختلف معنا کنيم و يا معناي آنها را به عقل مفاهمهاي بشر ارجا دهيم. به هر حال، از عدالت بر پايه پيش فرضهاي هستي شناسي و انسان شناسي تعابير مختلفي ارائه شده است. اهم اين تعابير عبارتند از:[1].
دکتر عماد افروغ
درک طبيعت گرايانه يا ذات گرايانه از عدالت
درک مساوات طلبانه از عدالت بر پايه خلقت برابر انسانها
درک حق گرايانه از عدالت
درک شايستهگرايانه از عدالت
درک بي طرفانه از دولت