بيرون کردن مديران ثابت
وقتي سپاه عايشه وارد بصره شدند عثمان بن حنيف از طرف امام حاکم بصره بود عثمان با آنان مذاکره کرد و نتيجه مذاکرات اين شد که عثمان نامهاي به امام بنويسد و خواستههاي آنان را مطرح و منتظر جواب باشند ولي بعد از دو روز در يک حمله غافلگيرانه عثمان را دستگير و ابتدا فرمان قتل او را صادر کردند ولي از خشم انصار ترسيدند و به عنوان شکنجه موهاي سرش را به جاي تراشيدن کندند!! محاسن و ابروها را نيز کندند و بشدت او را کتک زدند و سپس از شهر، خارج کردند.[1] عثمان در راه بازگشت در منطقهاي ذي قار با سپاه حضرت برخورد کرد که به سوي بصره در حرکت بود خدمت حضرت آمد و عرض کرد: اي امام روزي که مرا به بصره فرستادي محاسن، ابرو و موي سر داشتم ولي اکنون که به خدمت تو رسيدم کوسه هستم؟! امام فرمود: تو پاداش خود را خواهي يافت ولي تعجب من از اينجاست که ابوبکر و عمر به قدرت رسيدند اين گروه چيزي نگفتند، عثمان به قدرت رسيد و هر چه دلش خواست انجام داد اين گروه کاري نکردند ولي همين که من به قدرت را بدست گرفتم و اين گروه با من بيعت کردند و ميدانند که من از آن سه نفر کمتر نيستم در عين حال بيعت مرا شکستند و مردم را عليه من تحريک کردند.[2].
مخالفان امام شيوه ديگري که براي عدم تثبيت مديريت کشور بکار گرفتند اين بود که اگر مديري ميتوانست به حوزه کاري خود برسد و کار را آغاز ميکرد با جار و جنجال، تبليغات و آشوب او را بيرون ميکردند. با اين نمونه توجه کنيد: