تبليغات عليه امام علي











تبليغات عليه امام علي‏



کاري که تبليغ ساخته است از اسلحه ساخته نيست، تبليغ انديشه‏ها را تغيير مي‏دهد و با تغيير انديشه‏ها، افراد خود مسلح مي‏شوند و تا آخرين نفس مي‏جنگند اينکه مي‏بينيم بني‏اميه توانستند شام را عليه امام علي (ع)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) بسيج کنند نتيجه تبليغات معاويه بود نتيجه تبليغات گسترده معاويه اين شد که هر صفت زشتي را به امام علي (ع) نسبت دادند و بر اثر تبليغات گسترده و مداوم، مردم نيز باور کردند که چنين است معاويه تصميم گرفته بود کينه و دشمني با امام علي (ع) را در سراسر دنياي اسلام به صورت يک فرهنگ درآورد به سخنانش گوش کنيد: «ان قوما من بني‏اميه قالوا المعاويه يا اميرالمؤمنين انک قد بلغت ما املت فلو کففت عن لعن هذا الرجل فقال لا و الله حتي يربو عليه الصغير و يهرم عليه الکبير و لا يذکر له ذاکر فضلا».[1].

جمعي از بني اميه به معاويه گفتند: اي اميرالمؤمنين تو که به آرزويت رسيدي اگر از لعن اين مرد دست برداري بهتر است؟ معاويه پاسخ داد، به خدا قسم هرگز،!! تا اينکه کودکان بر اين شيوه تربيت شوند و بزرگان بر اين روش پير شوند و هيچ گوينده‏اي از فضائل او نگويد.

معاويه براي رسيدن به اين هدف تمام امکانات تبليغي حکومت خود را بکار گرفته بود آنان اهل تبليغ بودند به شهرها و روستاها اعزام مي‏کرد و عليه امام علي (ع) تبليغ کنند به يک نمونه توجه کنيد: عمرو بن ثابت سوار بر مرکب مي‏شد و در شهرها و روستاها دور مي‏زد و هر جايي مي‏رسيد مردم را جمع مي‏کرد و عليه امام تبليغ مي‏کرد و جملاتي درباره حضرت مي‏گفت ابن‏ابي‏الحديد بخشي از آنها را آورده است ولي چون از ترجمه آن شرم داشتيم نياورديم.[2] و آنان که توان تحرک لازم براي سفر نداشتند با دادن پول و... وادار مي‏کرد عليه امام حديث جعل کنند. به اين جريان توجه کنيد: معاويه جمعي از صحابه مثل ابوهريره، عمرو بن عاص و مغيرة بن شعبه و جمعي از تابعين از قبيل عروة بن زبير را حقوق معتنابهي برايشان در نظر گرفت که بنشينند و عليه امام علي (ع) و ضرورت بيزاري از او جعل حديث کنند و احاديث را به پيامبر نسبت دهند.[3] اثر تبليغات بني‏اميه آنقدر زياد بود که پس از مدتي مردم مدينه که مرکز اسلام، وحي پيامبر و علي (ع) بود نه امام علي (ع) را مي‏شناختند و نه از فضائل او خبر داشتند به اين نمونه توجه کنيد: عمرو بن عبد العزيز مي‏گويد: در دوران نوجواني نزد يکي از فرزندان عبقه بن مسعود قرآن مي‏آموختم روزي در حالي که با بچه‏ها بازي مي‏کرديم و ضمن بازي علي (ع) را لعن مي‏کرديم از کنارم گذشت و از اين رفتار من خوشش نيامد داخل مسجد شد از بچه‏ها جدا شدم براي درس وارد مسجد شدم همين که مرا ديد برخاست و شروع به نماز خواندن کرد و به عنوان اعتراض به من نماز طولاني کرد تا اينکه نمازش تمام شد به او گفتم استاد چه شده است؟

گفت: پسرم درست شنيدم که تو امروز علي را لعن مي‏کردي؟!

گفتم: آري.

گفت: از کجا فهميدي بعد از اينکه خداوند از اصحاب بدر راضي شده است بر آنان غضب کرده است تا لعن آنان جايز باشد؟

گفتم: استاد مگر علي از اهل بدر بوده است؟!

گفت: مگر نقش آفرين بدر غير از علي کسي بوده است؟

گفتم: استاد عهد مي‏کنيم که ديگر علي را لعن نکنيم.

گفت: واقعا دو مرتبه او را لعن نمي‏کني؟

گفتم: عهد مي‏کنم که نکنم.

و چون پدرم حاکم مدينه بود و نماز جمعه مي‏خواند من هم در نماز جمعه شرکت مي‏کردم مي‏ديدم پدرم در سخنراني بسيار تواناست ولي وقتي به قسمتي مي‏رسد که مي‏خواهد علي (ع) را لعن کند با لکنت زبان روبرو مي‏شود. تعجب مي‏کردم که چرا چنين مي‏شود تا اينکه روزي به پدرم گفتم: پدر تو فصيح‏ترين مردم هستي چرا در خطبه نماز جمعه وقتي به لعن اين مرد مي‏رسي لکنت زبان مي‏گيري؟

گفت: پسرم مردمي که پاي سخنراني ما مي‏نشينند اگر آنچه از فضائل اين مرد را که پدرت مي‏داند بدانند هرگز از ما پيروي نمي‏کنند!

اين سخن پدرم در دلم نشست سخن قبلي معلم هم به يادم آمد بين خودم و خدا عهد کردم اگر روزي اين قدرت بدست من بيفتد لعن او را بردارم و اکنون که به قدرت رسدم بايد اين کار را مي‏کردم.[4].









  1. شرح ابن‏ابي‏الحديد- ج 4، ص 72.
  2. شرح ابن‏ابي‏الحديد- ج 4، ص 103.
  3. شرح ابن‏ابي‏الحديد- ج 4، ص 63.
  4. شرح ابن‏ابي‏الحديد- ج 4، ص 58.