سانسور خبري يا حقيقت پوشي











سانسور خبري يا حقيقت پوشي‏



يکي از شيوه‏هايي که براي منحرف کردن نسل جوان هر جامعه‏اي بکار مي‏گيرند قطع ارتباط او با گذشته تاريخي اوست بطورري که نتواند افتخارات گذشته ملت و مملکت خود را بداند و افتخار آفرينان حماسه هاي تاريخي را بشناسد در اين صورت الگوي تاريخي نداشته و با تبليغات مي‏توان براي الگوهاي جديد ارائه کرد و اين کار در اختيار صاحبان رسانه‏اي است. براي رسيدن به چنين هدفي چند شيوه وجود دارد:

الف: سانسور خبري و يا حقيقت پوشي که اصلا نسل موجود را در جريان وقايع گذشته قرار ندهيم تا او از گذشته هيچ اطلاعي نداشته باشد. مخالفان حضرت امير (ع)، مبارزات آن حضرت براي ترويج و گسترش دين، ايثارها، رشادتها و سخنان پيامبر اسلام (به عنوان يکي از راههاي مطمئن براي شناخت حقايق) درباره او را حاضر نشدند منتشر کنند حتي در مواردي که تحت فشار افکار عمومي قرار گرفتند تا پاسخ بدهند که به عنوان اصحاب رسول خدا آيا چنين چيزي را از رسول خدا شنيده‏اند نيز منکر شدند به دو نمونه از اين وقايع توجه کنيد:

روزي اميرالمؤمنين عليه‏السلام در مسجد کوفه براي اثبات حقانيت خود و اينکه پيامبر از طرف خدا او را به اين مقام نصب کرده است از مردم چنين تقاضا کرد: هر کس حديث: «من کنت مولاه فعلي مولاه» (هر کس من سرپرست و مولاي اويم بعد از من علي سرپرست و مولاي اوست) را از پيامبر (ص) شنيده است برخيزد و در حضور اين جمع (که زمان پيامبر اسلام را درک نکرده‏اند) شهادت بدهد که پيامبر چنين چيزي را فرموده است. از حاضران 12 نفر برخاستند و شهادت دادند که ما بوديم و شنيديم که پيامبر اين جمله را درباره امام علي (ع) فرموده است. بعد از شهادت اين عده امام نگاهي به جمعيت کرد ديد انس بن مالک نيز در جمع حاضر است ولي براي شهادت بلند نشده است. فرمود: انس با اينکه تو نيز جزء شاهدان بودي و در جمع حاضر بودي و از پيامبر شنيدي چرا شهادت نمي‏دهي؟!

انس پاسخ داد: من پير شده‏ام و فراموش کرده‏ام.[1] نمونه ديگر: روزي امام علي (ع) در مسجد کوفه براي اثبات نصب خود از طرف رسول خدا (ص) به عنوان رهبر امت اسلامي از مردم چنين تقاضا کرد: هر کس حديث: من کنت مولاه را از پيامبر (ص) شنيده است شهادت بدهد:

جمعي برخاستند و شهادت دادند که پيامبر اسلام چنين حديثي را فرموده است و حضرت نگاهي به جمعيت کرد و ديد زيد بن ارقم در جمع نشسته است حضرت پرسيد تو که اين حديث را از رسول خدا (ص) شنيده‏اي؟ ولي او حاضر نشد شهادت بدهد.[2].

ب: تحريف تاريخ: شيوه ديگري که براي قطع ارتباط نسل جديد با گذشته او انجام مي‏گيرد تحريف تاريخ است، تحريف تاريخ با کم و زياد کردن آن و يا با جابجا کردن شخصيتهاي تاريخي انجام مي‏گيرد به اين صورت که کسي که مبارزه کرده است حذف و آن مبارزات به اسم ديگران تمام مي‏شود به عنوان نمونه معاويه با تبليغات وسيعي که انجام داده بود چنين وانمود کرد که امام علي (ع) يک نيروي ضد دين، ضد خدا، ضد انسانيت، مخالف رسول خدا، دشمن مسلمانان و... است بطوري که مردم در قنوت نماز او را لعن مي‏کردند حتي کار به جايي رساندند که مردم از اينکه اسمشان علي است خجالت مي‏کشيدند به اين نمونه توجه کنيد: حجاج از دشمنان سرسخت امام علي (ع) و آل او و شيعيان او بوده است و براي حذف نام او از صحنه تاريخ آنچه در توان داشت بکار گرفت روزي سوار بر مرکب بود شخصي جلو او را گرفت فرياد زد:

اي امير پدر و مادر من مرا عاق کرده‏اند؟

از کجا مي‏گويي؟

چون اسمم را علي گذاشته‏اند؟!

محبتي کن و اسمم را تغيير ده او نيز چنين کرد؟![3].

و برعکس چنان تبليغ کردند که معاويه محرم اسرار پيامبر اسلام (ص) بوده است. به يک نمونه توجه کنيد: بعد از جريان صلح امام حسن (ع)، معاويه در بازگشت به شام در حضور مردمي که به ديدنش آمده بودند گفت: پيامبر به من فرمود: تو بعد از من به خلافت خواهي رسيد براي مرکز خلافت شام را انتخاب کن بدين خاطر من اينجا را انتخاب کردم مردم ابوتراب را لعن کنيد (کنيه حضرت امير (ع)) و مردم چنين کردند. فردا معاويه نامه‏اي نوشت و مردم را جمع کرد و دستور داد نامه را بخوانند در بخشي از اين نامه چنين آمده است:

اين نامه‏اي است از طرف اميرالمؤمنين معاويه صاحب وحي خدايي که محمد (ص) را به رسالت برگزيد او نه مي‏توانست بخواند و نه مي‏توانست بنويسد خدا از اهل محمد وزير اميني به عنوان کاتب وحي بر او انتخاب کرد و آن کس منم بنابراين وحي بر پيامبر نازل مي‏شد و من مي‏نوشتم و او نمي‏دانست که من چه مي‏نويسم بين من و خدا هيچکس از خلق واسطه نبود!!

حاضران همه گفتند: راست مي‏گويي اميرالمؤمنين؟![4].









  1. شرح ابن‏ابي‏الحديد- ج 4، ص 74.
  2. شرح ابن‏ابي‏الحديد- ج 4، ص 74.
  3. شرح ابن‏ابي‏الحديد- ج 4، ص 58.
  4. شرح ابن‏ابي‏الحديد-ج 4، ص 58.