سياست گذاري ارتباطي
«تزول الجبال و لا تزل عض علي ناجذک اعرالله جمجمتک تد في الارض قدمک. ارم يبصرک اقصي القوم و غض بصرک و اعلم ان النصر من عندالله سبحانه.» 1- بايستي همه سياستگزاري ارتباطي در زمان جنگ براي صبر و استقامت باشد. 2- بايستي در سياستگزاري ارتباطي جنگ جديت و اعتماد به نفس به وجود آورد. 3- نبايستي در زمان جنگ انسان مداوم مرگ را جلوي چشم خودش ترسيم کند چون سبب تزلزل او ميشود پس سياستگزاري ارتباطي نيز بايستي همينطور باشد. 4- در سياستگزاري ارتباطي زمان جنگ بايستي سعي کرد که کل جنبههاي دشمن را در نظر مردم ترسيم کرد تا يک هوشياري جمعي نسبت به وضعيت دشمن به وجود آيد. 5- بايستي زرق و برق لشکر دشمن و قدرت او را در چشم افراد جامعه پايين آورد. 6- در زمان جنگ بايستي توسط وسائل ارتباطي اميد را تا آنجا که ميتوان بالا برد در پناه توکل به خدا. سياستگزاري ارتباطي در حکومتها بايستي بر اشاعه عدل باشد نه آزادي مطلق که منتهي به ظلم شود چون زماني که عدل باشد براي همه يک نوع سعه و گشايش ميباشد و وقتي ظلم حاکم باشد برهمه يک تنگي به وجود خواهد آمد. «فان في العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق» (خطبه 15). رهبر بايستي پاي حرفهاي خودش بايستد و گرنه پيروان او متزلزل خواهند شد پس سياست ارتباطي در قبال رهبر بايستي اينگونه باشد. «ذمتي بما اقول رهينه و انا به زعيم» (خطبه 16) از طرف ديگر بايستي وسايل ارتباط جمعي تجربههاي همه افراد جامعه از رهبران، افرادي بالا ببرند تا يک نوع ايمن سازي در سطح جامعه نسبت به حوادث آينده به وجود آيد. «ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوي عن تقحم الشبهات» (خطبه 16). وسايل ارتباط جمعي بايستي حق شما باشند نه باطل شما چون باطل در طي تاريخ بشري هميشه بوده است چون باطل کثير است و حق قليل و قليل به سادگي کثير نخواهد شد (حق که ضعيف شد مشکل است قوت يابد) پس بايستي حق را بيان کند. «حق و باطل و لکل اهل فلئن تمر الباطل لقديما فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شيء فاقبل» (خطبه 16). بايستي هر چه موجب تزلزل مخاطبين وسايل ارتباط جمعي ميشود پخش نشود و در قبال آن سکوت کرد. «بلاندمجت علي مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشية في الطوي البعيدة». (خطبه 5). بلکه سکوت من براي آنست که فرو رفتهام در علمي که پنهان است و اگر ظاهر و هويدا نمايم آنچه را که ميدانم هر آينه شما مضطرب و لرزان ميشويد مانند لرزيدن ريسمان در چاه ژرف. وسايل ارتباط جمعي اگر ميخواهند الگوهاي فکر را در يک جامعه معرفي کنند نبايستي اشخاص را معرفي کنند که داراي يکي از دو صفت باشند: 1- به دنبال نوآوري شديد و بيپايه 2- جاهل و نادان و دانا شماچون اولي به تحريفات مکرر ميانجامد و دومي به کوري و زمين خوردن جامعه. «ان ابغض الخلائق الي الله رجلان: رجل و کله الله الي نفسه فهو جائر عن قصد السبيل...» (خطبه 17). دشمنترين خلائق نزد خدا دو انسانند اول انساني که خداوند او را به حال خود گذاشته است پس از راه راست منحرف گشته است و به سخن بدعت آور و دعوت مردم به ضلالت و گمراهي دل داده است. پس اين مرد سبب فتنه و فساد است براي کسي که به واسطه او در فتنه واقع شده است و گمراه است از راه کسي که پيش از او به راه راست رفته و گمراه کننده است کساني را که زنده بودن و بعد از مردنش از او پيروي ميکنند بار گناهان غير خود را حمل کرده و در گرو گناه خويش هم ميباشد و دوم انساني که نادانيها را در خود جمع کرده مردم نادان را گمراه ميکند در تاريکيهاي فتنه و فساد بيخبر است در موقع اصلاح کردن کور است عوام او را دانا مينامند و حال آنکه نادان است و هر روز در پي زياد کردن چيزي که کم آن بهتر از بسيار است. تا اينکه به آن رسيد و سيراب گرديد از آب متعفن گنديده و پر شده از مطالب بيهوده و... اگر درست گفت ميترسد که غلط گفته باشد. و اگر غلط گفته باشد انتظار تاءکيد از جانب مردم دارد. و اگر چيزي براي او واضح نيست سعي در کتمان آن دارد. اينها سبب حکمهايي ميشوند که خون ناحق ريخته شود. و نزديک گروه اول بيمقدارتر از کتاب خدا نيست موقعي که به درستي خوانده شود و تأويل شود و گرانبهاتر از آن نيست زماني که تأويل شود. در خطبه بعدي ميگويد که هر دو گروه در عمل و قضاوت سبب ميشوند که يک نوع نسبي گرايي در عامل قضا و قضاوت به وجود آيد که سبب فاجعه در دين ميشود. «ترد علي احدهم القضيه في حکم من الاحکام فيحکم فيها برأيه ثمترد تلک القضيه بعينها...» (خطبه 18). مسئلهاي از احکام دين از يکي از علماء پرسيده ميشود او به رأي خود را جمع به آن فتوا ميدهد همان مسئله از قاضي ديگري سؤال ميشود فتوي او بر خلاف قاضي اول است آنگاه ايشان با حکمهاي خلاف يکديگر نزد پيشوايي که آنها را قاضي قرار داده گرد ميآيند، قاضي القضاة رأي همه آنان را درست ميداند در صورتي که خداي ايشان يکي و پيامبر يکي و کتابشان يکي است آيا خداوند تعالي امر به اختلاف فرموده که اطاعت او را ميکنيد و يا نهي از آن کرده است پس عصيان او را ميکنيد يا اينکه دين ناقصي را نازل و براي اتمام آن از ايشان کمک و ياري خواسته است يا اينکه خود را شريک خداوند ميدانند و حکم ميدهند او هم راضي است يا اينکه خداوند دين تامي فرستاده رسول خدا (ص) در تبليغ آن و رساندن آن کوتاهي نموده و حال آنکه خداوند متعال ميفرمايد هيچ چيز را در قرآن فروگذار نکرده ايم و ذکر فرموده است که بعضي از قرآن تصديق ميکند بعض ديگرش را و اختلافي در آن نيست پس فرموده اين قرآن اگر از جانب غير خداوند بود هر آئينه در آن اختلاف بسياري مييافتند و ظاهر قرآن کريم شگفت آور و نيکو و باطن آن ژرف و بيپايان است و عجايب و غرائب آن پاياني ندارد. و تاريکيها رفع نميگردد مگر به وسيله آن. و علت آنکه چنين انسانهايي پيدا ميشوند اين است که قرآن داراي سطوح مختلف معني و بنابراين سطوح مختلف ارتباطي است برخي سطوح ظاهري آن را ميگيرند و آنرا نسبت به سطوح عميق آن ميدهند بنابراين ظاهرنگري در قرآن سبب ميشود که به دنبال نوآوري و يا پوشاننده حبل خود برآيند پس چند حکم داده ميشود و هر حکم هم ظاهرا و به نظر خودشان درست باشد پس نقصان نگرش خودشان را به نقصان در دين و اتمام آن به وسيله خودشان بدهند و چنين اشخاص به وجود ميآورند که وسايل ارتباطي بايستي کمک به اين نوع فرآيند تکوين چنين شخصيتهايي نکنند چنانکه امروزه در سطح دنيا ميکنند مثل مطرح کردن امثال الوين تافلر، بلکه بايستي وسايل ارتباط جمعي افراد عميق و متين و متواضع علمي را مطرح کند. وسايل ارتباطي نبايستي فقط دنياگرايي راترويج کنند بلکه بايستي دنياگرايي را طوري ترويج بدهند که آخر و عاقبتي نيز وجود دارد که انسان دچار عاقبت اعمال خودش خواهد شد حال چه دنيوي و چه اخروي. و اين نوع سياستگزاري ارتباطي نسبت به دنيا سبب ميشود که انسان نه از دنيا غافل بماند و نه از آخرت و به لهو و لهب نپردازد و اخلاق جاي بسيار عظيمي در زندگي دنيوي داشته باشد. «فان فان الغايه امامکم و ان وراءکم الساعة تحدوکم تخففوا تلحقوا فانما ينتظر باولکم آخرکم» (خطبه 21). «عاقبت و پايان جلوي روي شما است و قيامت يا مرگ در عقب است که شما را سوق ميدهد و ميراند، سبک شويد، ملحق گرديد که اولي شما را بازداشت و اسير نموده و آخري شما را منتظر» پس سبک شدن در دنياگرايي صرف نکردن بلکه دنياگرايي براي آخرت، کار کردن در دنيا براي آخرت نه دنيا. يعني براي سبک شمردن در دنيا و انجام دادن کارهاي بزرگ غايت گرايي ميخواهد و گرنه امور روزمره انسانها را تلف خواهد کرد. و حتي غربيها براي اينکه اين سبکي و سبکبالي به وجود بياورند سعي کردهاند که غايت گرايي راترويج بدهند ولو اينکه غايت مادي باشد و نتايج عمل تا مسائل معنوي دنياگرايي صررف بدون غايت سبب تجمل گرايي خواهد شد وترک دنيا و فرار از دنيا يک نوع رکود به وجود ميآورد و رياکاري و دغل بازي که نتايج آن اندوختن دنيا از راه دين و ضديت با دنيا است کاري که در طول تاريخ توسط کليسا و تصوف در ايران انجام شده است. به همين دليل فوق از فقرنمايي و زهدنمايي در وسايل ارتباطي منع شده است چون فقرفروشي و زهدفروشي يکي از آفات شديد جامعه ديني است. همچنين نبايستي رقابت بين انسانها از نظر مالي سبب فساد شود چون کسي که دارد نبايستي ندارهها به خاطر نداري فاسد شوند و بايستي اول از هر چيز اقوام تأمين کننده اقوام باشند پس وسايل ارتباط جمعي بايستي تشويق کننده به ياري يکديگر از اقوام باشند. بايستي شبکه خويشاوندي را قوي کرد تا اين شبکه بتواند يک نوع خود کفايي و خودياري را به وجود آورد. در خطبه 23 اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: «اما بعد فان الامر ينزل من السماء الي الارض...» روزي مثل دانههاي باران است که به هر کسي کم و زياد ميرسد بنابراين زيادتي مال يکي از خويشاوندان سبب فساد ديگري شود چون انسان مؤمن فقر خودش را اظهار نميکند و در واقع فرصت آنرا درست ميکند و فقر را برطرف ميکند و از خيانت دوري ميکند و انتظار مرگ و روز آخرت و يا رزق دنيا ميباشد. و خويشاوندان بايستي از نظر مالي يکديگر را تقويت کنند و اين و اين سبب زيادتي مال در خويشاوندان ميشود (مثل توسعه خانوادگي در ژاپن). پس سياستگزاري ارتباطي در باب فرهنگ اقتصادي و فرهنگ خويشاوندي از ديدگاه امام علي (ع) به خوبي روشن ميشود. سياست ارتباطي بايستي بر تبليغ هميشگي جهاد و دفاع باشد بايستي در جامعه کاري کرد که هميشه نگران امنيت ملي خودش باشد تا عزت و قدرت او حفظ شود و اين سياست ارتباطي فقط مختص به زمان جنگ نيست بلکه در زمان صلح نيز همينطور است جهاد در اسلام امام علي (ع) اينطور توصيف شده است: «اما بعد الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه و هو لباس التقوي...» (خطبه 27). «جهاد دري است از درهاي بهشت که خداوند آنرا به روي خواص دوستان خود گشوده است و لباس تقوي و پرهيزکاري است و زره محکم حق تعالي و سپرر قوي اوست پس هر که ار آن دوري کرد آن را ترک کند خداوند جامه ذلت و خواري و رداي لا و گرفتاري به او ميپوشاند و بر اين اثر اين حقارت و پستي زبون و بيچاره ميشود و چون خداوند رحمت خود را از دل او برداشته و به بيخردي مبتلي گردد و به سبب نرفتن جهاد و اهميت ندادن به اين امر مهم از راه حق دور شده و در راه باطل قدم ميگذارد و به نکبت و بيچارگي گرفتار گرديده و از عدل و انصاف محروم خواهد شد. پس جهاد و روحيه و قصد و انگيزش آن داشتن و در يک حد حفظ آمادگي سبب نشاط يک جامعه خواهد شد و بر عکس آن سبب رکود و بدبختي جامعه خواهد شد. کشورهاي بزرگ و مطرح در يک تمدن هيچوقت از امنيت ملي خودش غافل نخواهد بود و امنيت ملي را به عنوان يک اصل مقدس در اذهان عموميترسيم ميکند. و اين به وسيله ارتباطات ميباشد امنيت عمومي است که ميتواند آسايش فکري به وجود آورد و سبب رشد فکري و اقتصادي و سياسي و فرهنگي خواهد شد و بر عکس آن سبب بدبختي و بيفکري و بلاها و مشکلات روز به روز و بلکه تصاعدي خواهد شد. و در صورت امنيت ملي و عمومي سبب عدالت رشد خواهد کرد و بر عکس آن ظلم. پس روحيه جهاد بايستي حفظ شود. از طرف ديگر بايستي با نزديک سازي فکري و انگيزش وحدت عمومي و تفاهم ميل به وجود آورد وگر نه جامعه داراي وحدت عمومي نخواهد بود و تمامي وحدت عمومي و تفاهم هنگامي به وجود ميآيد که حول و حوش يک رهبر و سر نهادن به فرمانهاي او باشد اگر در حول و حوش رهبري شک به وجود آيد وترديدها در حول و حوش رهبري به وجود آيد آنگاه است که جامعه دچار انحطاط عمومي خواهد شد و دشمنان دچار طمع خواهند شد که جامعه را مورد تعرض قرار دهند. «ايها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهواؤهم...» (خطبه 29) اي مردمي که بدنهايشان جمع و انديشهها و آرزوهايشان مختلف است سخنان سنگهاي سخت را نرم ميگرداند و کار شما دشمنان را به طمع مياندازد در مجالس چنين و چنان ميگوييد و چون وقت جنگيدن با دشمن پيش آيد ميگويند ما و جنگ... ذليل وترسنده نميتواند از ظلم و ستم مانع گردد و حق بدست نميآيد مگر به تلاش و کوشش، کدام خانه را بعد از خانه باز ميداريد و با کدام امام و اميري بعد از من جهاد ميرويد. (خطبه 29). به همين دليل فوق است که اميرالمؤمنين در خطبه ديگري سعي ميکند رابطه حاکم و تابع و يا رابطه امام و مردم را بيان کند که خود سياستگزاري ارتباطي را در باب حکومت نيز ميرساند: اي مردم مرا بر شما حقي و شما را بر من حقي است اما حقي که شما بر من داريد نصيحت کردن به شما و رساندن غنيمت و تمامي حقوق به شما و ياد دادن به شما است تا نادان نمانيد وتربيت شما است تا بياموزيد. اما حقي که من بر شما دارم باقي ماندن به بيعت است و اخلاص و دوستي در پنهان و آشکار و جواب دادن به من وقتي شما را ميخوانم و اطاعت و پيروي به آنچه به شما امر کنم. (خطبه 34) پس وسايل ارتباط جمعي بايستي وظايف هشت گانه را در ارتباط بين مردم و رهبر ميشود. شبههها بايستي روشن شوند تا اينکه شبهه زايل شود. «انما سميت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق فاما اولياء الله فضياوهم فيها اليقين» (خطبه 37). نمونه ديگري که ممکن است به رهبري ضربه بزند کلمات حقي است که اراده باطل سياسي از آن ميکنند و اين تحت لواي آزادي و آنارشيسم است خوارج گفتند: (لاحکم الا الله) براي اينکه نفي حکومت کنند و يک نوع آزادي سياسي يا آنارشيسم ميخواستند. «کلمة حق يراد بها باطل نعم انه لا حکم الا لله. و لکن هولاء يقولون لا امرة الا لله. و انه لابد للناس من امير بر اوفاجر يعمل في امرته المؤمن و يستمتع فيها الکافر و يبلغ الله فيها الاجل و يجمع به الفيء و يقاتل به العدو و تأمن به السبل و يؤخذ به للضعيف من القوي حتي يستريح به بر و يستراح من فاجر» (خطبه 40) پس رهبر لازم است و قوام جامعه بستگي به رهبر و قوام او دارد رهبري که مورد شبهه واقع شود با همين شعارهاي سياسي آزادطلبي سبب ميشود که او قوام پيدا نکند هر چند اين نوع شعار آنارشيستي است ولي اوج تفکر سياسي آزادي طلبي همين است. و درجات پائينتر آن از همين تفکر سرچشمه ميگيرند چون بالاخره قدرت رهبر را کم ميکند و امروزه رسانهها همين نقش شبهه پراکني در مورد مسؤولين ممراجعهها دارند و سعي در تضعيف رهبران دارند. و مسؤولين و رهبران سعي در فرار از رسانهها دارند. و باز همين طور ميتواند همين مسائل را ديد و اميرالمؤمنين (ع) تذکر ميدهد و پستترين شبهه از شبهه معرفتي ديني ميداند که از هويهاي نفساني بلند شده است: «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع و...» (خطبه 50). منشاء فتنه و فساد پيروي از هواي نفس است و نوع آوري که در احکام ميشود همه با کتاب خدا سر سازگاري ندارد گروهي از مردم ديگران را بر اين فتنهها نوآوري در احکام ياري و پيروي ميکنند پس اگر باطل و حق در هم نميشد راه حق بر خواهان آن پوشيده نميگرديد و اگر حق در ميان باطل پنهان نميشد دشمنان نميتوانستند از آن پوشيده نميگرديد و اگر حق در ميان باطل پنهان نميشد دشمنان نميتوانستند از آن بدگويي کنند وليکن چون قسمتي از حق و قسمتي از باطل فرا گرفته و در هم ميگردد پس آنگاه شيطان بر دوستان خود غلبه پيدا ميکند و کساني که لطف خداوند شامل حال آنها گرديده نجات مييابند. پس وظيفه روشنگري رسانه در يک سياستگزلري اسلامي به خوبي روشن ميشود همين تميز حق از باطل. باز همين آزادي گرايي معرفتي ديني را به طور مطلق قبول ندارد و آن را سبب فتنه و مشکلات ميداند و سبب ميشود که امت اسلامي از درون سست شود و امام آن ديگر قدرتي در تعيين راه نداشته باشد. «و ما کل ذي قلب بلبيب و لا کل ذي سمع بسميع و...» (خطبه 87) هر صاحب قلبي خردمند نيست و هر گوش داري شنوا نيست و هر چشم داري بينا نيست پس شگفتا و چگونه تعجب نکنم از خطا و اشتباه کاريهاي اين فرقههاي گوناگون که دليلهاي ايشان در دين شان با يکديگر اختلاف دارد از سنت پيامبري پيروي نکرده بکردار وصيي اقتداء نمينمايد و ايمان به غيب نميآورند و از زشتي خودداري نميکنند و در شبهات و محل شبهه عمل ميکنند در شهوات سير ميکنند معروف و پسنديده نزد ايشان چيزي است که خودشان نيکو شناختهاند و منکر و ناشايسته پيش آنها چيزي است که خودشان بد دانستهاند در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند در امور مبهم اعتمادشان به رايهاي خودشان است گويا هر موردي از ايشان در آنچه ميبيند پيشواي خود است که بندههاي استوار و دلائل محکمه از خويش گرفته است و... سستي و آزادي در معرفت ديني و فردگرايي معرفتي در دين سبب سستي در ولايت و امامت ميگرديد يعني: آزادي در معرفت ديني- آزادي در ساختار حکومت ديني- سست شدن ولايت ديني به همين دليل است که اميرالمؤمنين (ع) در خطبه 91 ميگويد که اگر بجاي من کسي ديگري انتخاب کنيد من اطاعت او را از شما بهتر خواهم کرد چون بايستي قوام حکومت حفظ شود و «و ان ترکتموني فانا کاحدکم و لعلي اسمعکم و اطوعکم لمن و ليتموه امرکم.» اگر از خلافت من برگرديد من مثل يکي از شما خواهم بود و شايد از شما فرمانبردارتر و مطيعتر نسبت به خليفه انتخابي شما باشم. که همه به دنبال استقرار حکومت اسلامي به عنوان يک ساختار با اين نوع معرفت ميباشد. در سياستگزاري ارتباطي بايستي سعي بر سلامت دين و دنيا و يا جسم انسان که بستر و زمينه بقاي انسان در اين دنيا ميباشد، شود تا يک نوع سياستگزاري کامل باشد. ولي با اصالت دين در مقابل دنيا است چون دين نسبت به دنيا ترجيح دارد چنين که امام علي (ع) ميگويد: «نستعينه من امرنا علي ما يکون و نساله المعافاة في الاديان کما نساله المعافاة في الابدان» (خطبه 98). ولي بعد از اين کلمات است که ميگويد کهترک دنيا و حب او کنيد. ولي او ثبات و استقرار تا آخر الزمان را در پناه وجود انسان کامل ميداند که از آل محمد (ص) ميباشد: «الا ان مثل آل محمد (ص) کمثل نجوم السماء اذا خوي نجم طلع نجم فکانکم قد تکاملت من الله فيکم الصنائع و اراکم ما کنتم تاملون» (خطبه 99). از طرف ديگر بايستي در پناه انسان کامل که الگو ميباشد به انسان شناسي پرداخت و تمام سياستگزاري رسانهاي به اين جهت باشد که انسان جايگاه خودش را در جهان بشناسد و بداند که معرفت جايگاه و قدر و اهميت خودش را نخواهد شناخت مگر که خداوند را بشناسد پس اگر کسي خدا را فراموش کرد انسانيت خودش را نيز فراموش خواهد کرد معرفت انسان بدون معرفت خداوند ميسر نميشود و معرفت خداوند بدون معرفت انسان امکان پذير نيست خصوصا معرفت انسان کامل که مظهر تمام اسماء الهي است. «العالم من عرف قدره و کفي بالمرء جهلا الا يعرف قدره و ان من ابغض الرجال الي الله لعبدا و کله الله الي نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرا بغير دليل ان دعي الي حرث الدنيا عمل و ان دعي الي حرث الاخرة کسل کان ما عمل له واجب عليه و کان ما وني فيه ساقط عنه» (خطبه 102). پس غفلت از خودش و جايگاه خودش و معرفت خودش در سياستگزاري رسانهاي اسلامي مذموم است ولو اينکه در جهان امروز در رسانهها و سياستگزاري مربوط به آن سعي در محو هويت انساني اوست و غافل کردن انسان از مسائل او. در خطبه ديگر ميکويد: «الا و ان ابصر الابصار ما نفذ في طرفه الا ان اسمع ما وعي التذکير و قبله. ايها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ و امتاحوا من صفو عين قد روقت من الکدر» (خطبه 104). که باز بر همين مطلب سعه ميگذارد که بايستي از غفلت برون شد و با چشم و گوش بسوي بصيرت حرکت کرد. و سياست رسانهاي اسلامي نيز بايستي بر اين نوع بصيرت استوار باشد نه آنکه بصيرتي داده شود تا از اين بصيرتها غافل شود باز براي اينکه انسان شناسي بر اساس الگوي کامل را يادآور شود تا از غفلت روز مرگي انساني کاسته شود و سعي در يافتن هويت خودش بکند. به انسان کامل بودن خودش اذعان ميکند و رفتن به سوي او نيز مطرح ميفرمايد: «نحن شجرة النبوه و محط الرسالة و مختلف الملائکة معادن العلم و ينابيع الحکم ناصرنا و محبنا ينظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ينتظر اسطوة» (خطبه 108). در سياستگزاري ارتباطي اسلامي بايستي حکمت احکام را بيان کرد يعني بايستي اساس بر اين باشد که براي انسانها اعمالشان توجيه پذير باشد تا آنها بتوانند کاملا با طيب خاطر به آن عمل کنند چون اگر حکمت هر بايد و نبايدي را در يابد راحتتر عمل خواهد کرد و يکي از علل عمل نکردن به قانون و غيره ندانستن حکمت آن است. پس بايد در سياستگزاري ارتباطي، حکمتهاي هر بايد و نبايد تضاد وجود نداشته باشد تا انسان بتواند بدون تعارض به اين بايدها و نبايد عمل کند. يعني هر بايد و نبايد جاي خودش را دريابد. «ان افضل ما توسل به المتوسلون الي الله سبحانه الايمان به و برسوله و الجهاد في سبيله فانه ذروة الاسلام و کلمة الاخلاص فانها الفطرة و اقام الصلوة فانها الملة...» (خطبه 109). پس دقيقا روش بيان اينگونه مسائل نيز بايستي در يک برنامهريزي دقيق بدست آورد. ولي تمامي اين مسائل از عهده انساني برميآيد که به تمامي جوانب امر مسلط است و ميتواند آن را ترسيم کند و آن شخص کسي جز انسان کامل نيست: «تا لله لقد علمت تبليغ الرسالات و اتمام العدات و تمام الکلمات. و عندنا اهل البيت ابواب الحکم و ضياء الامر. الا و ان شرائع الدين واحدة و سبله قاصدة. من اخذ بها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم» (خطبه 119). در جاي ديگر نيز همين کلمات را به زبان ديگري فرمودهاند: «فاذا حکم بالصدق في کتاب الله فنحن احق الناس به و ان حکم بسنة رسولالله (ص) فنحن اولاهم به» (خطبه 125). و اين را متفرع بر يک اساس ارتباطي قرار ميدهد و آن اينکه کتاب بدون ترجمان نميشود يعني نفس کتاب و نوشتار بدون يک انسان که سخنگو باشد نميتوان از کتاب چيزي فهميد: «هذا القران انما هو خط مستور بين الدفتين لا ينطق بلسان و لابد له من ترجمان. و انما ينطق عنه الرجال» (خطبه 125). و اين ترجمان بايستي انسان کامل باشد. پس مظهر ارتباطات اسلامي بايستي انسان کامل باشد. در وسايل ارتباط جمعي نبايستي همت بر نوآوري و توسعه باشد و اگر فقط اين طور باشد سبب خواهد شد که بيريشهگي اجتماعي به وجود آيد پس توآوري اوج بگيرد و وسايل ارتباطي اگر در اين نوآوري حرکت کنند بحران سازي اوج خواهد گرفت و براي کنترل بحران ما در فرآيند نوآوري و توسعه فقط تکيه بر حافظه تاريخي و سنت است: «ما احدثت بدعة الاترک بها سنة فاتقوا البدع و الزموا المهيع ان عوازم الامور افضلها و ان محدثاتها شرارها» (خطبه 145). بدعتي آشکار نگشت مگر آنکه به سبب آن سنتي از بين برود پس از بدعتها پرهيز نموده در راه روشن قدم نهيد زيرا امور قديمه بهترين کارها است و بدعتها نو بدترين چيزهاست. در باب سياستگزاري ارتباطي در زمان جنگ نيز ميفرمايد: بايستي اولا معناهايي ايجاد کرد که خود به خود اين معناها سبب ميشود که جنگجويان و رزمندگان با روحيه بالا جنگ را ببرند و اين معناها ميتواند دين باشد. ثانيا بايستي ابهت نظام اسلامي حفظ شود با حفظ سلسله مراتب در مرحله جنگ. ثالثا از هر کاري که سبب تشجيع دشمن ميشود بايستي پرهيز کرد. رابعا اينکه نبايستي از کثرت دشمن و کثرت سلاح او ترسيد بلکه بايستي به روحيه فرد و جنگهاي رواني دشمن اهميت داد اگر سربازي داراي روحيه قوي باشد جنگ را خواهد برد اگر چه دشمن داراي نيرو و سلاح قويتر و بيشتر خواهد بود پس نقش ارتباطات از ديدگاه امام علي (ع) در جنگ بسيار مهم است و نقش خدا و اعتقادات مذهبي افراد بسيار مهم است. ياري نمودن و خوار کردن اين امر به انبوهي و کمي نبوده و آن دين خداست که آنرا پيروزي دارد و لشکر خداست که آنها را مهيا ساخته و کمک نموده... اگر چه عرب امروز اندک است ولي به سبب دين اسلام بسيار هستند. و به جهت اجتماع و يگانگي غلبه دارند پس تو مانند ميخ واسطه آسيا باش و آسيا را به وسيله عرب بچرخان (خطبه 146). پس نقش رهبري در جنگ نقش بسيار مهمي است که بايستي در سلسله مراتب جنگ حفظ شود و امنيت داخلي در پشت جبهه به وسيله همين رهبري حفظ ميشود چون در حال جنگ بحرانهاي داخلي و پشت جبهه را تهديد ميکند که با رهبري و حفظ اقتدار رهبري حل ميشود. در فراز ديگري ميگويد که: ما پيش از اين به بسياري لشکر جنگ نميکرديم بلکه با کمک و ياري خداوند متعال ميجنگيديم. (خطبه 146). ترويج حقوق عمومي و احترام به يکديگر در سطح جامعه يکي از وظائف وسايل ارتباطي است چرا که اين بالاترين مسئله دين است. «فضل حرمة المسلم علي الحرم کلها و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين في معاقدها فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق و لا يحل اذي المسلم الا بما يجب» (خطبه 166). صداقت در پيام رساني بسيار مهم است و اگر رسانهها جز در مواردي که امنيت ملي در خطر ميافتد و يا اخلاقيات به خطر ميافتد بايستي با مردم صداقت داشته و صادقانه سخن بگويند و يا بنويسند «کل غدره فجرة و کل فجرة و لکل غادر لواء يعرف به يوم القيامة» (خطبه 191). در خطبه ديگر به موانع ارتباطي در ارتباط با زمان ميپردازد يعني نفس زمان ميتواند سبب قطع ارتباطي بين گوينده و گيرنده شود. همان احاديث در دسترس مردم حق و باطل است راست و دروغ و نسخ کننده و نسخ شده و عام و خاص و محکم و متشابه و محفوظ و موهوم است. بطور خلاصه ايشان ميفرمايد: 1- برخي از احاديث توسط مسلمانهاي دروغين و منافق به رسولالله (ص) نسبت داده شده است. 2- مردي که از رسول خدا (ص) حديثي را شنيده ولي خوب آنرا حفظ نکرده و آنرا اشتباه نقل ميکند. 3- برخي از راويها امري را شنيده ولي بعدا از نهي از آن خبردار نشده و يا برعکس. 4- و برخي از تمامي مسائل فوق مبري بوده و حديث را کاملا حفظ کرده است با تمامي مشخصات آن. 5- گاهي شخص حديثي ميشنيد ولي معناي آن را تشخيص نميداد پس بر معنايي آنرا حمل ميکرد که معناي اصلي نبود. 6- گاهي آنها شاهد گفتن حديثي به يک شخص باديه نشين از جانب رسولالله (ص) بودند ولي ديگر سؤالي براي دقت در آن نميکردند. (خطبه 201) پس پس نشان از اين دارد که يک پيام ارتباطي در يک ساختار و بستر معنادار ميشود و اثر زمان دچار مسائل مختلف و تحريف ميشود پس بايستي شرايط ارتباطي آن درست و صحيح شناسايي شود. وسايل ارتباطي بايستي در رابطه حاکم و مردم يک حالت تعديل ايجاد کنند نه حاکم بر مردم تسلط مطلق پيدا کند و برعکس آن. «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالي علي الرعيه و حق الرعيه علي الوالي...» (خطبه 207). پس بايستي هم والي و هم رعيت حقوق يکديگر را رعايت کنند و اين رعايت حقوق يکديگر سبب ميشود که قانون احترام پيدا کنند و اگر غير از اين شد اينجاست که نظام امور از هم پاشيده ميشود و يا ظلم و جور غلبه پيدا ميکند. و مهمترين در اين راه نصيحت کردن به يکديگر براي اقامه حق نسبت به والي و رعيت و مردم ميباشد. پس وسائل ارتباطي بايستي وظيفه تناصح و يا نصيحت يکديگر را داشته باشند. آنها نبايستي چاپلوسي کنند و نه ظلم بلکه بايستي عدل را پيشه کنند. از ديدگاه اميرالمؤمنين (ع) معنا اصل ارتباطات است و اگر معنا نباشد ارتباطات شکل نميگيرد ولي فقط معنا مهم نيست بلکه قالب آن يعني زبان نيز مهم است پس ارتباطات منوط به معني در درجه اول و زبان و قالب در درجه دوم ميباشد: «الا ان اللسان بضعة من الانسان فلا يسعده القول اذا امتنع و لايمهله النطق اذا اتسع و انا لامراء الکلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه» (خطبه 224). آگاه باشيد زبان پارهاي از انسان است که گفتار با آن همراهي نکند هرگاه شخص ناتوان باشد و گفتار زبان را مهلت ندهد هرگاه شخص توانا باشد و ما اميران سخن هستيم و ريشههاي آن در ما فرو رفته و شاخههايش بر ما گسترده شده پس انسان کامل در ارتباطات و معنا بخشي در رده يک است. پس اصل در ارتباطات اسلامي انسان کامل است يکي از وظيفههاي شديد و مسائل ارتباط جمعي نشان دادن تاريخ و عبرتهاي مربوط به آن است. «فاعتبروا بما اصاب الامم المستکبر...» (خطبه 234) پس از کيفر خدا و حمله و سختيها و عذابهاي او که به گردنکشان پيش از شما رسيده عبرت گيريد و بجاهايي که چهره شان بخاک افکنده شد و پهلويشان افتاده پند پذيرند و از آنچه توليد کبر و سربلندي مينمايد. بخدا پناه ببريد چنانکه از حوادث و پيشآمدهاي سخت روزگار به او پناه ميبريد. (خطبه 234) در وسايل ارتباط جمعي نبايستي سخنان مضحک و لوده بازي رواج گيرد چون سبب سست شدن اخلاقيات جامعه ميشود. «اياک ان تذکر من الکلام ما يکون مضحکا و ان حکيت ذلک عن غيرک» (نامه 31). البته لودگي با طنز فرق دارد لودگي سبب سست شدن مسائل اخلاقي ميشود ولي طنز سبب ثبات اخلاقي ميشود وسايل ارتباط جمعي بايستي واسطه قدرت باشند و مردم داري کنند بعضي سعي کنند زبان مردم باشند که از مسؤولين سؤال کنند و دل مردم را بدست آورند چون قدرت هر نظام به وفاداري مردم نسبت به آن حکومت است و وسايل ارتباط جمعي بايستي در راستاي همين مسئله مشروعيت زدايي براي نظام کنند. «و ليکن احب الامور اليک اوسطها في الحق و اعمها في العدل و اجمعها لرضي الرعية...» (نامه 53). کاري که بايد بيش از هر کار دوست داشته باشي ميانه روي در حق است و همگاني کردن رضا و خشنودي چند تن را پايمال ميسازد و خشم چند تن در برابر خشنودي همگان اهميت ندارد. و از رعيت هيچکس بر حکمران در هنگام رفاه و آساني گران بارتر و در گرفتاري کم ياري کنندهتر و در انصاف و برابري ناراضيتر و در خواهش پراصرارتر و موقع بخشش کمسپاستر و هنگام رد دير عذرپذيرندهتر و در پيشامد سختيهاي روزگار در شکيبايي سستتر از خواص نيست و ستون دين و انبوهي مسلمانها و آماده براي دشمنان همگام از مردم هستند پس بايد با آنان همراه بوده و ميل و رغبت نظر با آنها باشد. وسايل ارتباط جمعي بايستي ايجاد کننده بحثهاي کارشناسي باشد تا حکومت در پناه آن بتواند درست عمل کند. «و اکثر مدارسة العلماء و منافثه الحکماء في تثبيت ما صلح عليه امر بلادک و اقامة ما استقام به الناس قبلک» (نامه 53). از طرف ديگر وسايل ارتباط جمعي بايستي کليه طبقات اجتماعي را برجسته کند تا بتواند يک نظام منسجم اجتماعي به وجود آورد چون همه اقشار جامعه احتياج به هم دارند و وجودشان در جامعه لازم است. «و اعلم ان الرعية طبقات لا يصلح يعضها الا ببعض و لاغني ببعضها عن بعض...» (نامه 53). حتي بايستي اقليتهاي جامعه در وسايل ارتباط جمعي جايي داشته باشند. ولي بايستي طبقه پايين اجتماعي در اولويت باشند. «ثم الله الله في الطبقة السفلي من الذين لاحيلة لهم من المساکين و المحتاجين و اهل البوسي و الزمني...» (نامه 53). وسايل ارتباط جمعي در عين حاليکه جامعه را در آمادگي براي مقابله با تهديدهاي خارجي نگه داشته باشد ولي بايستي در زمان صلح يک حالت راحتي ايجاد شود. از صلح و آشتي را که رضا و خشنودي خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند سرپيچي مکن زيرا در آشتي راحت لشکريان و آسايشاندوزان و آسودگي براي شهرهايت است ولي از دشمنت پس از آشتي برحذر باشد و بترس زيرا دشمن چه بسيار خود را نزديک گرداند تا غافلگير کند پس احتياط و استواري کاري را پيشه کن و زير بار حسن ظن و نيکو گماني بزودي نرو. (نامه 53) وسايل ارتباط جمعي نبايستي شخصيت سازي کنند: و بپرهيز از خود پسندي و تکيه بر چيزي کهتو را به خود پسندي وا دارد و از اينکه دوست بداري مردم تو را بسيار بستايند زيرا اين حالت از مهمترين فرصتهاي شيطان است (نامه 53). وسايل ارتباط جمعي نبايستي زياد غلو و زياده روي از افرادي و يا عملي بکنند که سبب نارضايتي و يا بياعتنايي مردم ميشود. و بپرهيز از اينکه بر مردم به نيکي که ميکني منت گزاري يا کاري که انجام ميدهي بيش از آنچه هست در نظر آري يا به وعدهاي که به آنان ميدهي وفا نکني زيررا منت نهادن احساس را بينتيجه ميگرداند و کار را پيش از آنچه هست پنداشتن نور حق را ميزدايد و وفا نکردن به وعده سبب خشم خدا و مردم ميگردد. (نامه 53) نبايستي وسايل ارتباط جمعي آنچه همه در آن مساوي هستند آنرا به شخصيتها اختصاص بدهند. چون باعث تنفر ميشود. بترس از بخود اختصاص دادن آنچه مردم در آن يکسانند و بپرهيز از خود را به ناداني زدن در آنچه توجه به آن بر تو لازم است از اموريکه همه ميدانند زيرا آن از تو براي ديگري گرفته خواهد شد و بزودي پردهها از روي کار ما برداشته شود و داد مظلوم و ستم کشيده از تو بستانند. (نامه 53) معنا اساس ارتباطات است ولي اين معنا گاهي از هواهاي نفساني توليد شده و در قالب دين حسي ريخته ميشود و به معرض ارتباطات ميآيد. «فعدوت علي طلب الدنيا بتاويل القرآن» (نامه 55) خطاب به معاويه نوشته که: پس براي دنيا به تأويل قرآن شتافتي. و سپس اين تأويل را بر عليه امام علي (ع) در يک فرآيند ارتباطي بکار ميبرد. بايستي وسايل ارتباط جمعي شبههزدايي کنند و ابهامات را روشن کنند و گرنه فتنهها به پيش خواهد آمد خصوصا که شبهه و ابهام به وجود آورند. «فاحذر الشبهة و اشتمالها علي لبستها فان الفتنة طالما اغدفت جلابيبها و اغشت الابصار ظلمتها» (نامه 65). براي ابهام زدايي بايستي آنچه را گفت که دارراي وجوه زيادي نباشد چون ابهام زايي ميشود تا ابهام زدايي. «لا تخاصمهم بالقرآن حمال ذو وجوه تقول و يقولون ولککن حاججهم بالسنه فانهم لن يجدوا محيصا.» يعني مصداق بايستي بکار برده شود تا مفهوم. مردم گرايي وسايل ارتباط جمعي يعني يک نوع رراه آمدن با مردم و مدارا کردن با مردم ميباشد چون دل بدست آوردن مردم کاري بس سخت ميباشد. «قلوب الرجال و حشية فمن تالفها اقبلت عليه» (حکمت 47). وسايل ارتباط جمعي اگر به طرف مال پرستي و اصالت ثروت برود عملا وارد تمامي شهوات شده است يعني کافي است که سياستگزاري وسايل ارتباط جمعي به طرف فرهنگ ثروت طلبي باشد خود به خود تمامي مسائل ديگر مادي و دنياپرستي وارد خواهد شد چون مال پرستي زمينه کليه شهوات است. «المال مادة الشهوات» (حکمت 55). در بعد تبليغات ديني بايستي طوري باشد که مردم از رحمت و آمرزش خدا و آسايش و خوشي از جانب خدا مأيوس نسازد ولي نبايستي اين مأيوس نکردن و اميدوار ساختن سبب يک نوع نترسي و امنيت يافتن از مکر خداوند و عذاب او باشد. «الفقيه کل الفقيه من لم ينقط الناس من رحمة الله و لم يؤيسهم من روح الله و لم يومنهم من مکر الله» (حکمت 87). وسايل ارتباط جمعي در خبرسازي و خبررساني و اطلاع رساني بايستي تفکر را در مردم زنده کنند تا اينکه با اطلاع رساني تفکر را در مردم کور کنند و يا صرف خبر رساني نبايستي جاي تفکر بگيرد و مردم چشم و گوش بسته به رسانهها توجه کنند مثل رسانههاي کشورهاي صنعتي. «اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعاية لا عقل رواية فان رواة العلم گثير و رعاته قليل» (حکمت 94). وسايل ارتباطي بايستي در مسائل روزمره مردم و حل مشکلات مردم بر سه روش جلو رود. اول: اينکه مردم مشکلات خودشان را کوچک بشمارند و آنرا بزرگ نپندارند. دوم: مشکل خودشان را ظاهر نکنند تا راحت تر بتوانند آنرا حل کنند يعني فغان و ناله راه نيندازند. سوم: براي حل آن سريع حرکت کنند. «لا يستقيم قضاء الحوائج الابثلاث باستصغارها لتعظم و باستکتامها لتظهر و بتعجيلها لتهنو» (حکمت 97). وسايل ارتباطي بايستي کاري کنند که زمان در زندگي مردم وارد شود و هر کاري در زمان خودش جلوتر و نه عقبتر انجام شود تا سبب غصهها نشود. «اضاعة الفرصة غصة» (حکمت 114). در وسايل اررتباط جمعي نبايستي دنيا کوبيده شود چون سبب يک نوع رکود در زندگي و يک نوع رياکاري اجنماعي خواهد شد. «قد سمع رجلا يذم الدنيا: ايها الذام للدنيا المغتر بغرورها المخدوع بأباطيلها... ان الدنيا دار صدق لمن صدقها ودار عافية لمن فهم عنها و دار غني لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلي ملائکه الله و مهبط وحي الله و متجر اولياء الله اکتسبوا فيها الرحمه و ربحوا فيها الجنه» (حکمت 126). يعني کسي که دنيا را ميکوبد خودش مشمول دنياگرايي و غرور دنيايي شده است چون دنيا يک وسيله ارتقاء به سوي خدا و بهشت و رستگاري است پس دنياگرايي با جهت آخرتي و معنوي اشکالي ندارد. وسايل ارتباطي نبايستي (در ديدگاه اسلام) توده سازي کند و يک نوع حالت تودهاي در جامعه به وجود آورد. «الناس ثلاثه فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق يميلون مع کل ريح لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاوا الي رکن وثيق» (حکمت 147). توده يعني جمعي که با وسايل ارتباط جمعي جهت داده ميشوند و غير از آنچه وسايل ارتباط جمعي ميگويند نه فکر ميکنند و نه تصميم بگيرند. وسايل ارتباط جمعي بايستي زبان انسانها بشوند تا انسانها بتوانند شخصيت خودشان را بارور بسازند و جامعه را غني بسازند. «المرء مخبوء تحت لسانه» (حکمت 140). تهاجم فرهنگي يعني راضي کردن انسانهاي يک جامعه به اعمال باطل جوامع ديگر که اين با خود کناه کردن فرقي ندارد. «الراضي بفعل قوم کالداخل فيه معهم و علي کل داخل في باطل اثمان اثم العمل به واثم الرضي به» (حکمت 146). وسايل ارتباطي بايستي مظهر مشارکت مردم در امور باشد، رشد اجتماعي در تمامي سطوح به وجود آورند و از نابودي جامعه جلوگيري کنند چون جامعه بدون مشارکت مردمي پوک خواهد شد. «من ملک استاءثر و من استبد برايه هلک و من شاور الرجال شارکها في عقولها» (حکمت 152). براي اينکه ما بتوانيم يک تفاهم ملي و اجتماعي به وجود آوريم بايستي يک نوع آگاهي عمومي به وجود آوريم چرا که: «الناس اعدأ ماجهلوا» (حکمت 163). وسايل ارتباطي بايستي سعي کنند که در نهايت تنوع يک پيام را ابلاغ کنند نه تنوع پيامها چون سبب گمراهي ميشوند: «ما اختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلالة» (حکمت 174). سليقه ورزي در وسايل ارتباط جمعي يک رکن و اساس است وارد شدن از راه سليقههاي مردم يکي از راههاي نفوذ در قلب مردم توسط وسايل ارتباطي است. «ان للقلوب شهوة و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اکره عمي» (حکمت 184). وسايل ارتباط جمعي نبايستي اوباش پروري کنند يعني سبب شوند افرادي را که قانون شکن هستند جمع کنند چون آنها زماني که جمع ميشوند سبب ضرر مشکل زا ميشوند. آنها کساني هستند که هنگامي جمع ميشوند پيشرفت ميکنند و چون پراکنده گردند شناخته نشوند آنها کساني هستند که چون گرد آيند زيان دارند و چون پراکنده شوند سود دارند چون پيشه و کار خودشان ميگردند و مردم به وسيله آنها سود ميبرند مانند بازگشتن بنا به ساختمان و بافنده به کارگاه و نانوا به نانوايي خود (حکمت 190). وسايل ارتباطي بايستي سعي کنند که مردم داراي يقينها و ثابتهايي در زندگي شوند تا زندگي راحتي داشته باشند. «لاتجعلوا علمکم جهلا و يقينکم شکا اذا علمتم فاعملوا و اذا تيقنتم فاقدموا» (حکمت 266). چون در شک و دودلي و ندانم کاري زندگي بسيار مشکل خواهد شد پس وسايل ارتباطي تزلزل زا نبايستي باشد. خصوصا در مسائل اخلاقي و ارزش. يکي از جاهايي که بايستي حفظ شود حريم دشمن و دوست است که سبب ميشود در جامعه يک نوع انسجام به وجود آيد تعيين مرز دوست و دشمن و تعيين دوست و دشمن بسيار مهم است. «اصدقاوک ثلاثة و اعداوک ثلاثة...» (خطبه 287). دوستانت سه تا ميباشند و دشمنانت سه تا، دوستان تو دوست و دوست دوست تو دشمن دشمن تو و دشمنانت، دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن تو ميباشد. در باب فرهنگ جنسي نميتوان جلوگيري از مظاهر جنسي يک جامعه بطور کلي کرد پس بايستي راهي پيدا کرد که ارضاء مشروع جنسي شود. امام در بين اصحاب خود نشسته بود زني زيبا بر ايشان گذشت اصحاب چشمهايشان را به انداختند آن حضرت فرمود: ديدههاي اين نرها بر هوا افکنده است و اينگونه نگاه کردن سبب هيجان و برانگيخته شدن شهوت و خوشي است در ايشان پس هرگاه يکي از شما به زني که او را خوش آيد نگاه کند بايد با اهل خود هم بستر شود که او زني مانند هر زن ديگر است. (حکمت 412). و براي اميد بخشيدن و داشتن يک ايده در آينده و تحرک و جنبش و جوش دو راه وجود دارد يکي ثروت جويي، دوم علم جويي اين دو ميتواند اميدهاي زياذي بيافزايند و در رسانهها بايستي يکي از اين دو يا هر دو اميد بخشيدن بکار بروند. «منهوبان لا يشبعان طالب علم و طالب دنيا» (حکمت 449). و چون در اسلام علم ترجيح بر ثروت دارد پس بايستي علم بر ثروت در رسانهها ترجيح پيدا کند. احساسي بودن سبب افراط و تفريطها خواهد شد نبايستي رسانهها به دنبال احساسي کردن مردم باشند و بايستي تا حدي عقلانيت مردم را پرورش دهند تا احساس و عقل سبب تعديل احساس شود. «هلک في رجلان محب غال و مبغض قال محب مفرط و باهت مفتر» (حکمت 461). احساس گرايي امت که سبب افراط در محبت و يا افراط در غضب است و اگر همانطور که در اسلام گفته شده است عقل همراه با آن شود سبب تعديل احساس خواهد شد. «ما استودع الله امرا عقلا الا استنقذه به يوما ما» (حکمت 339).
در باب سياست گزاري ارتباطي در جنگ ميگويد. (خطبه 11)