مباني فلسفي ارتباطات از ديدگاه نهج البلاغه











مباني فلسفي ارتباطات از ديدگاه نهج‏البلاغه‏



نهج‏البلاغه به معناي راه و روش بلاغت است يعني اين کتاب راه بلاغت را مي‏آموزد يعني راهي که پيام خود را بهتر به مقصد برسانيم.

از طرف ديگر رابطه معنا و لفظ است معنا و لفظ با هم ارتباط دارند يعني اينکه معناي خاص لفظ را مي‏طلبد و معناي زيبا لفظ زيبايي نيز مي‏طلبد.


پس اگر کسي توانست معنا زيبايي به وجود آورد و خلق کند مي‏تواند لفظ زيبايي را نيز خلق کند پس پيام و وسيله پيام و معنا و لفظ با هم ارتباط تنگاتنگ و وجودي و ماهيتي دارند پس بلاغت و يا رساندن پيام و يا علمي که پيام را درست به مقصد مي‏رساند يک مسئله ارتباطي و يک خالق معنا است که ما بايستي اينها را بدست آوريم.

سخني در خطبه اول نهج‏البلاغه ذکر شده است که مي‏تواند مبناي علوم اجتماعي و ارتباطات اسلامي واقع شود:

«... اول الدين معرفته و کمال معرفته التصديق به و کمال التصديق به توحيده و کمال توحيده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفي الصفات عنه لشهاده کل صفة انها غير الموصوف...»

پس از اولين چيز در دين معرفت و شناخت است و اوج معرفت نيز رسيدن به تصديق و يقين است و سپس اوج يقين توحيد است و اوج توحيد اخلاص نسبت به خداوند است و کمال و اوج اخلاص نفس صفات از خداوند است.

پس روشن مي‏شود که اولين چيزي که در دين مطرح مي‏باشد معرفت است يعني اينکه دين بر اساس معرفت بنا شده است يعني اينکه ذهنيت و قصد و نيت در دين بناي اصل دارند پس در اسلام اساس اعمال بر ذهنيت شخص از آن عمل بنا مي‏شود پس عمل کامل از ديدگاه اسلام نيت به اضافه عمل است و در کنش ارتباطي اسلامي نيز همين اساس مطرح مي‏شود يعني اينکه بايستي روي نيت‏هاي افراد و کنشهاي افراد که مسبوق به قصد اشخاص مي‏باشد تکيه کرد.

و معرفت در دين جهت دار است يعني اينکه جهت او به سوي خداست و در پناه او کليه معرفت ما جهت دار مي‏شوند.

و از همين جاست که جامعه ديني و ساختار ديني معنادار مي‏شود پس ساختارها از کنش‏ها به وجود مي‏آيند و چون کنش‏ها مهنادار و ديني مي‏شود پس خود به خود از همين مطالب نظريه اجتماعي اميرالمؤمنين (ع) روشن مي‏شود.

يعني اينکه از نظر اميرالمؤمنين (ع) با توجه به مسائل و نظريه جامعه شناسي جامعه ديني بر اساس معرفت ديني و توحيد بنا مي‏شود پس چرا جامعه‏هاي ديني اينقدر مشرک بوده‏اند.

«واصطفي سبحانة من ولده انبياء اخذ علي الوحي ميثاقهم و علي تبليغ الرساله امانتهم لما بدل اکثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياؤه ليستادوههم ميثاق فطرته و يذکروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم الايات المقدره من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معايش تحييهم و اجال تفنيهم و اوصاب تهرمهم و احداث تتابع عليهم. و لم يخل سبحانه خلقه من نبي مرسل او کتاب منزل، أو حجة لازمه او محجة قائمة رسل لا تقصربهم قلة عددهم و لاکثرة المکذبين لهم من سابق سمي له من بعده او غابر عرفه من قبله (خطبه اول).»

و خداوند از فرزندان او انبيايي انتخاب کرد و از ايشان نسبت به وحي پيمان گرفت در وقتي که بيشتر انسانها عهد و پيمان الهي را شکستند پس نسبت به حق خداوند جاهل شدند و براي او شريک قرار دادند و شياطين آنان را از معرفت خداوند منصرف نمودند و ايشان را از پرستش او باز داشته پس خداي تعالي پيامبران خود را در پس آنان برانگيخت و ايشان را پي در پي فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را که جبلي آنان بود بطلبند و به نعمت فراموش شده يادآوري شان کنند و از تبليغ با ايشان گفتگو نمايند و عقلهاي پنهان شده را بيرون آورده بکار اندازند و آيات قدرت را به ايشان نشان دهند از آسمان برافراشته بالاي سرشان و زمين گسترده زير پايشان و معيشتها و چيزهائيکه زنده‏شان مي‏دارد و اجلهائيکه نابودشان مي‏نمايند و بيماريهايي که پير و فرسوده شان مي‏کند و حوادث روزگار پيشآمدهاي پي در پي که بر آنها وارد مي‏شود و خداي تعالي بندگان را از پيامبر فرستاده و يا کتاب نازل شده و يا برهان حتمي يا راه استوار محروم ننموده رسولاني بودند که کمي ياران زيادتي مخالفين آنان را باز نداشت پيامبراني بودند که نام پيامبر آينده به آنان گفته شده و يا از بعد که پيامبر قبلي او را معرفي کرد.

چند نکته در اين سخن پيدا و هويدا مي‏شود. که همه به يک نوع سياست گذاري ارتباطي برمي گردد:

1- اين نکات بعد از يک نکته بيان شده است آن نکته اين بوده است که آدم چگونه خلق شده است و خلقت آدم بعد از خلقت فرشته بوده است که آدم بعد از خلقت فرشته بوده است ولي مسجود فرشته‏ها جز شيطان واقع شده است پس انسان که وارد اجتماع مي‏شود و به انسان اجتماعي تبديل مي‏شود احتياج به نخبگاني پيدا مي‏کند که راهنماي ديگران باشند و اين نخبگان از ديدگاه امام علي (ع) پيامبران بوده‏اند.

2- سير آمدن پيامبران اين بوده است که آنها در طول تاريخ آمده‏اند و فقط توحيد را تبليغ مي‏کنند در طول زمان انسانها عهد خودشان را با خداوند که بر اساس توحيد بنا شده بوده عوض مي‏کنند و اينجاست که به خاطر اين تبديل عهد آنها به حق خداوند ناداني پيدا مي‏کنند يعني ارتباط آنها با خداوند دچار مشکل مي‏شود و حق خداوندي که پرستش او بطور واحد است دچار تغيير مي‏شود و به دليل آنها مشرک مي‏شوند و براي الله شريک و مانند به وجود مي‏آورند و شياطين نيز سعي مي‏کنند که انسان را از معرفت خداوند دور کنند و سبب مي‏شوند که از عبادت خداوند روي گردان شوند.

پس اين فرآيند ادامه پيدا مي‏کند و باز خداوند پيامبراني مي‏فرستد تا آنها را به توحيد برگرداند يا به فطرت اوليه خودشان و اين حتي در باب آدم نيز تکرار شده و حرف خدا را فراموش کرد و غفلت از خداوند پس:

3- نکته ديگر آن است که پيامبران به تناوب آمده‏اند و آمدن آنها بر حسب زمان خودشان بوده است يعني آنها بر حسب زمانهاي مختلف و پشت سر هم آمده‏اند پس اولا آنها بر حسب زماني آمده‏اند پس زمان بسيار مهم است براي ابلاغ پيام و ثانيا آنها پشت سر هم آمده‏اند و انقطاعي صورت نگرفته است.

4- همه تکرار يک پيام مي‏کرده‏اند و آن پيام فطرت يا توحيد است پس پيام يکي است ولو اينکه صورت ارائه متفاوت باشد ولي پيام آن يکي است اما اينکه چرا متفاوت است به علت زمانهاي متفاوت و اقتضائات زمان و مکان يعني فرهنگ است چون زمان و مکان متفاوت و يا تاريخ و جغرافياي متفاوت فرهنگ متفاوت مي‏آفرينند پس با توجه به فرهنگ‏هاي متفاوت است که بايستي پيام توحيد بيان شود پيام يکي است ولي بسترها متفاوت است پس پيامبران براي زيرورو کردن بستر شرک آلود بايستي دست به کار شوند آنچه شرک آلود است بايستي طرد و آنچه عادي است امضاء مي‏شود پس براي اينکه پيام موفق شود بايستي محتواي پيام يکي باشد ولو با توجه به قتضائات فرهنگي.

5- اگر چه پيام واحد است و آن پيام فطرت يا توحيد است ولي مکانيسم‏هاي آن قابل توجه است و آن اولا سعي در رساندن کلام خودش را دارد با هر چه وسيله فرهنگي قابل اعتماد و بايستي اين تبليغ حالت برهاني داشته باشد تا ديگر راهي براي آنها براي فرار بماند يعني نفس تبليغ بايستي طوري باشد که براي آن حجيت پيدا کند.اين امر چگونه محقق مي‏شود؟

با باز کردن عقل آنها يعني عقل آنها مشکل پيدا کرده است بايستي اين عقل را آورد و به آنها نشان داد و يا عبارتي از ناخودآگاه به خودآگاه کشاند. و کار پيامبران نيز خودآگاه کردن عقل انساني است.

چطور اين خودآگاه کردن صورت مي‏پذيرد؟

1- از راه توجه عالم فيزيکي مثل آسمان و زمين‏

2- زندگي اجتماعي‏

3- نگاه کردن به تاريخ و وقايع آن‏

4- از راه آينده نگري‏

5- از نظر مکاني و زماني هيچ مکاني و هيچ زماني از رسول و يا کتابي نازل شده و يا حجتي که محکم باشد و يا يک راه مشخص و واضح، خالي نخواهد بود.

يعني يا بايد رسول باشد و يا کتاب و يا برهان عقلي و يا برهان عملي و اخلاق عملي بخوبي از اين چهار مشق مطلب راههاي ارتباطي رسولان روشن مي‏شود.

يعني بايستي اول رسول باشد و اگر رسول نباشد بايستي کتاب او باشد و اگر آن نباشد بايستي برهان عقلي و اگر او نباشد بايستي برهان عملي باشد. و اين حالت سلسله مراتبي دارد.

6- اين رسولان اگر يک نفر هم باشند از وظيفه خودشان کوتاهي نمي‏کنند يعني واسطه‏هاي پيام تابع کميت خودشان نيستند و از کثرت مخالفين خودشان نمي‏ترسند چون رسولان نوآوران فرهنگي توحيد هستند مبارزه کردن با فرهنگ شرک آلود اولا سبب‏اندکي عدد آن خواهد شد و ثانيا زياد شدن دشمنان آنان چون فرهنگ يعني فرهنگ اکثريت جامعه.

7- آنها سعي مي‏کنند که پيامبر بعدي خودشان به آنها با اسم معرف شده و يا اينکه پيامبر آينده خودش را معرفي کند. يعني اينکه خصلت فرآيندي آمدن پيامبران براي خود پيامبران معرفي مي‏شود تا جاي خودشان را دريابند تا بتواند تبليغ خودشان و رساندن پيام خودشان در محل فرآيند روشن شود. چنانکه بسياري از ارتباطي‏ها اين سخن را سالها بعد گفتند. در مرحله بعد امام علي (ع) به تشريح وضيعت ظهور رسول‏الله (ص) اشاره مي‏کند که حاوي نکات بسيار مهم ارتباطي است.

«علي ذلک نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الاباء و خلقت الابناء. الي ان بعث الله سبحانه محمدا رسول‏الله (ص) لانجار عدته و تمام نبوته مأخوذا علي النبيين ميثاقه، مشهورة سماته کريما ميلاده و اهل الارض يومئذ ملل متفرقة و اهواء منتشره و طوائف متشتتة بين مشبه لله بخلقه او ملحد في اسمه او مشيرالي غيره. فهداهم به من الضلالة و انقذهم بمکانه من الجهاله ثم اختار سبحانه لمحمد (ص) لقاءه و رضي له ما عند و اکرمه عن دار الدنيا و رغب به عن مقارنه البلوي فقبضه اليه کريما (ص) و خلف فيکم ما خلفت الانبياء في اممها اذلم يترکوهم هملا بغير طريق واضح و لا علم قائم. کتاب ربکم فيکم مبينا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه و خاصه و عامه و عبره و امثاله و مرسله و محدوده و وحکمه متشابهه، مفسرا مجمله و مبينا غوامضه، بين مأخوذ و ميثاق في علمه و موسع علي العباد في جهله و بين مثبت في الکتاب فرضه و معلوم في السنة نسخه، و واجب في السنه اخذه و مرخص في الکتاب ترکه و بين واجب بوقته و زائل في مستقبله و مباين بين محارمه، من کبير اوعد عليه نيرانه، او صغير أرصد له غفرانه و بين مقبول في ادناه موسع في اقصاه... (خطبه اول).»

به همين ترتيب قرنها پديد آمد و روزگارها گذشت پدرها در گذشته و فرزندان بجايشان نشستند تا اينکه خداوند سبحان حضرت رسول اکرم (ص) را برانگيخت براي اينکه وعده خود را انجام دهد و براي اينکه پيامبري را به آن حضرت ختم نمايد حالتي که از پيامبران عهد و پيمان گرفته شده بود. پس علامت و نشانه‏هاي او شدت يافت موقع ولادتش گرامي و پسنديده بود و مردم در آن روز داراي مذهب‏هاي مشتت و بدعتهاي زياد و رويه‏هاي مختلف بودند گروهي خداوند را به خلقتش تشبيه مي‏کردند و برخي در اسم او تصرف مي‏کردند و جمعي به غير او اشاره مي‏کردند پس خداوند متعال به وسيله آن حضرت آن مردم را از گمراهي رهايي داد و به سبب شخصيت او آنان را از ناداني نجات داد. پس حق تعالي به آن بزرگوار مرتبه قرب و رحمت خود را عطا فرمود و مقام و منزلتي را براي احدي متصور نيست براي او پسنديد و ميلش را از دنيا به جانب خود متوجه گردانيد و از مصيبت و بلاء رهائيش داده قبض روحش فرمود. درود فرستد خداوند بر او و آلش و در ميان شما گذشت چيزي را که پيامبران سلف در ميان امت خويش گذاشتند زيرا پيامبران آنان را بدون راه روشن و نشانه صريح خود وا نگذاشتند آن حضرت هم کتاب پروردگار شما را در دسترس شما گذاشت و حلال و حرام و واجبات و عام و عبرتها و مثلها و مطلق و مقيد و محکم و متشابه آنرا بيان کرد مجملهايش را تفسير و مشکل‏هايش را آشکار نموده است. و مطالب کتاب و اثرات بر چيزي که دانستن و يادگرفتن آن واجب است و چيزي که برندانستن آن منعي نشده است و چيزي که در آن وجوبش ثابت گشته و در سنت سخن و رفع آن معلوم گشته است و چيزي که در وقت مخصوص واجب شده و در غير آن وقت واجب نيست و آن کتاب بين چيزهايي که حرام شده فرق گذارده است پس کسي که گناه کبيره‏اي مرتکب شود او را عذابها و آتشها وعده داده و کسي که گناه صغيره‏اي کند آمرزش را براي او مهيا نموده بر چيزي که آن مورد قبول است و بسيار آن شايسته و پسنديده و تحميلي هم نشده است.

چند نکته مهم در ارتباط با ارتباطات در اين کلمات به نظر مي‏رسد:

1- ارتباط تاريخ با انسان کامل يعني تاريخ بر اساس انسانهاي کامل به وجود آمده‏اند اين انسانهاي کامل در قالب پيامبران بودند که تاريخ به معناي واقعي خودشان به وجود آورده‏اند. پس اگر انسانهاي کامل نبودند از تمدنهاي بشري خبري نبود و تمدنهاي بشري بر اساس تعاليم اين انسانهاي کامل به وجود آمده‏اند. پس هويت تمدنهاي بشري يک هويت ديني بوده است و تاريخ انسان به وسيله دينها ساخته شده است.

2- اين تاريخ منتهي به دوران اسلام مي‏شود و اسلام دين خاتم مي‏شود که کامل‏ترين دين در طول تاريخ بشري مي‏باشد و دين ختم کننده تمدن بشري است که کامل ترين انسان در طول بشر، پشتوانه آن مي‏باشد پس عملا تمدن اسلامي بر اساس انساني کامل يعني امام معصوم (ع) تمدن بشري خواهد بود. پس چارچوب فلسفي ارتباطي اسلام بر اساس انسان کامل مي‏باشد.

3- در دوره ظهور رسول‏الله (ص) کل زمينيان در وضعيت شرک آلود بوده‏اند و سرنوشت خودشان و راه خودشان را نمي‏دانستند يعني يک نوع حيرت و گمراهي بر زمين حاکم بوده است و آمدن رسول‏الله با پيامي است که جهت را نشان مي‏دهد و حيرت را از بين مي‏برد.

4- پيام رسول‏الله (ص) جهاني است چون تمامي زميني‏هاي روي زمين را مورد خطاب قرار داده است.

5- با آنکه پيام يکي بود و آن توحيد بود ولي داراي مقاومتها و تنوع پيامها بر اساس زمان و مکان بوده است ناسخ و منسوخ خاص و عام رهاشده و تعيين شده محکم و متشابه و مفسر و مفسر دارد.

در نهايت خطبه اول بحثي از حج فرموده است و حج يک نماد است يعني يک نوع شعائر است که در جهان اين مراسم بي‏دليل است و اين حج سمبل توحيد است يعني هر چند پيام يکي است و واضح است ولي سمبل‏ها و مراسم‏ها در ارتباطات براي رساندن يک پيام واحد بسيار مهم است و نبايستي از نمادهاي بسيار نجسمي براي رساندن پيامهاي معنوي غفلت ورزيد.

«و فرض عليکم حج بيته الحرام، الذي جعله فبلة للانام يردونه ورود الانعام و ياهون اليه و لوه الحمام و جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته. و اذعانهم لعزته و اختار من خلقه سماعا اجابوا اليه دعوته و صدقوا کلمته و واقفوا مواقف انبيائه و تشبهوا بملائکته المطيفين بعرشه يحرزون الارباح في متجر عبادته و يتبادرون عند موعد مغفرته. جعله سبحانه و تعالي للاسلام علما و للعائذين حرما. فرض حجه و اوجب حقه و کتب عليکم و فادته فقال سبحانه و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من کفر فان الله غني عن العالمين.»

حج يعني اينکه انسان خودش را نبيند و فقط خدا را ببيند و هر کس خودش را به شدت اعتقاد به توحيد به درجه انبياء و موقف آنها برسانند. و گفته مي‏شود که حج و کعبه علم و پرچم اسلام قرار داده شده است يعني نماد اسلام مي‏باشد يکي از مهم‏ترين مسائل ارتباطي مي‏باشد و اسلام با آنکه به توحيد و پيام واحد اهميت مي‏دهد. باز به نمادها اهميت اساسي مي‏دهد و اين منافات با توحيد ندارد.

و باز اميرالمؤمنين بر انسان کامل به عنوان ارتباطات اسلامي نام مي‏برد در خطبه دوم مي‏فرمايد:

«واشهدان محمدا عبدوه و رسوله ارسله بالدين المشهور و العلم الماثور و الکتاب المسطور و النور الساطع و الضياء اللامع و المر لصادع ازاحة للشبهات و احتجاجا و بالبينات تحذيرا بالايات و تخويقا بالمثلات و الناس في فتن انجذم فيها حبل الدين و تزعزعت سواري اليقين و اختلف النجر و تشتت الامر و ضاق المخرج و عمي المصدر فالهدي خامل و العمي شامل. عصي الرحمن و نصر الشيطان و خذل الايمان فانهارت دعائمه و تنکرت معالمه و درست سبله و عفت شرکه. اطاعوا الشيطان فسلکوا مسالکه وردوا مناهله بهم سارت اعلامه و قام لواؤه، في فتن داستهم باخفافها و وطئهم باظلافها و قامت علي سنابکها فهم فيها تأئهون حائرون جاهلون مفتونون في خير دار و شر جيران. نومهم سهود. وکحلهم دموع بارض عالمها ملجم و جاهلهامکرم.»

پس زماني که شک‏ها غلبه کرده و راهي براي ايمان وجود ندارد و شياطين هدايت گر شده باشند و در بين مردم اختلاف حاکم باشد آنگاه است که توحيد يک پيام ارتباطي بسيار مؤثر خواهد بود که توسط انسان کامل ارايه مي‏شود و اين انسان کامل است که تاريخ را عوض مي‏کند و مسير تاريخ را تغيير مي‏دهد پس انسان کامل است که بالاترين پيام ارتباطي اديان، يعني توحيد را ابلاغ مي‏کند.

تا به حال آن چنان صريح در باب انسان کامل و حاکميت آن در ارتباطات سخن نگفته بود ولي در قسمتي از خطبه دوم به اين امر تصريح کرده است.

«زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور، لايقاس بآل محمد (ص) من هذه الامة احد و لايسوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا. هم اساس الدين و عماد اليقين اليهم يفي‏ء الغالي و بهم يلحق التالي. و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوارثة الان اذ رجع الحق الي اهله و نقل الي منقله.»

پس مي‏گويد هيچ کس چه خوارج و چه غيرخوارج با انسان کامل يا آل محمد (ص) مقايسه نمي‏شوند آنها هستند که منشاء هدايت و يقين و توحيد هستند پس منشاء ارتباطي در جهت هدايت نيز همين انسانهاي کامل مي‏باشند. به همين دليل در خطبه بعدي که خطبه 3 يا شقشقيه است به کساني که حق را از انسان کامل در هدايت و سياستگزاري ارتباطي در اين جهت گرفتند اشکال مي‏کند.

اين خطبه که خطبه سوم آن مي‏باشد در آن آمده است که: «اما و الله لقد تقمطها فلان و انه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي. ينحدر عني السيل و لايرقي الي الطير فسدلت دونها ثوبا و طويت عنها کشحا و طفقت أرتاي بين ان اصول بيد جذاء، او اصبر علي طخية عمياء يهرم فيها الکبير و يشيب فيها الصغير و يکدح فيها مؤمن حتي يلقي ربه. فرايت ان الصبر علي هاتا احجي فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا اري تراثي نهبا.»

او خودش را قطب و بسط آسياب مي‏داند که علوم و معارف از او فيضان مي‏کند و هيچ‏کس نيز به پاي او نمي‏رسد کامل يعني انسان کامل يعني قطب و بسط آسياب خلقت و بر فراز خلقت.

پس اگر بخواهيم امور درست بر اساس خودشان حرکت کند بايستي انسان کامل را در مکان خودش قرار دهيم همانطور که در فرازي از اين خطبه مي‏گويد:

«اما والذي فلق الحبة و براء النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علي العلماء ان لايقاروا علي کظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيب حبلها علي غاربها.»


انسان کامل خود داراي تعهد کمک در مباني ارتباطات اسلامي روشن مي‏شود و اينکه اوست که مي‏تواند توحيد که پيام تاريخ انبياء (ع) بوده است را به انسانها ابلاغ کند و برساند همچنان که در ارتباطات مي‏باشد چون معناي توحيد بطور اعظم آن در او تجلي يافته است پس اوست که مي‏تواند نمادهايي را خلق کند که اين معنا را به ديگران برساند توحيدي که هم در مرتبه ذات باشد هم صفات و هم افعال.

به همين دليل است که در خطبه چهارم نهج‏البلاغه دوباره همين مطالب را بيان مي‏کند.

«بنا اهتديتم في الظلماء و تنسمنتم العلياء و بنا انفجرتم عن السرار.»

موقعي که در تاريکي و ناداني بوديد به سبب ما هدايت شديد و بهه راه راست قدم نهاديد و بر کوهان بلندي سوار شديد و به واسطه ما از تيرگي شبهاي آخر ماه داخل روشنايي صبح گرديديد.