وظائف دانشمندان، دانشجويان و برتري دانش از ديدگاه علي
الناس ثلاثة: فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق يميلون مع کل ريح لم يستضيئوا بنور العلم، و لم يلجاوا الي رکن وثيق. يا کميل، العلم خير من المال، العلم يحرسک و انت تحرس المال. و المال تنقصه النفقة و العلم يزکو علي الانفاق، و صنيع المال يزول بزواله. يا کميل بن زياد، معرفة العلم دين يدان به، به يکسب الانسان الطاعة في حياته، و جميل الا حدوثة بعد وفاته، و العلم حاکم و المال محکوم عليه. يا کميل هلک خزان الاموال و هم احياء و العلماء باقون ما بقي الدهر، اعيانهم مفقودة و امثالهم في القلوب موجودة. ها، ان ههنا لعلما جما و اشاربيده الي صدره، لو اصبت له حملة، بلي اصبت لقنا غير مأمون عليه مستعلا آلة الدين للدنيا و مستظهرا بنعم الله علي عبادة، و بحججه علي اوليائه، او منقادا لحملة الحق لا بصيرة له في احنائه،ينقدح الشک في قلبه لاول عارض من شبهة. الا لاذا و لا ذاک، او منهوما باللذة سلس القباد للشهوة أو مغرما بالجمع و الادخار ليسا من رعاة الدين في شيء أقرب شيء شبها بهما الانعام السائمة کذلک يموت العلم بموت حامليه....»[1] «کميل پسر زياد نخعي گفت اميرمؤمنان علي بن ابيطالب که سلام به او باد، دستم را گرفت و به صحرا برد و چون به آنجا رسيد آهي دردآلود کشيد، آنگاه گفت: اي کميل، اين دلها چونان ظرفها است که بهترين آنها نگاهدارندهترين آنها است. پس از من فراگير و نگاهدار از آنچه تو را ميگويم». «مردم سه گروهاند، دانشمند خداشناس و دانش آموزي پويا در راه رستگاري، و نابخرداني بسان پشگان که هر بانگي نادانسته را پاسخ گويند و به سوي هر بادي گرايند، نه از نور دانش پرتو و نه در پناهگاهي استوار پهلو گيرند.» «اي کميل، دانش نکوتر از دارائي است، که دانش تو را پاس دارد و تو دارائي را، مال را بخشش بکاهد، دانش را بخشودن بيفزايد و مالدار با از بين رفتن مال از بين رود» «اي کميل پسر زياد، شناخت دانش چونان ديني است که بايد بدان گرائيد، آدمي در زندگي دانش ميآموزد تا از پس مرگ براي خويش نيکي اندوزد. دانش فرمانده است و مال فرمانبردار.» «اي کميل مالاندوزان در زندگي مردهاند و دانشمندان زندگان جاويداند، تنهايشان ناپيدا و نشانههايشان در دلها پيدا است.» «هان که اين سينه را دانشي است انباشته، چه ميشد که فراگيرندگاني برايش مييافتم، آري تيز هوشي يافتهام که او را امين نمييابم، دين را دست آويز دنيا کرده، به نعمتهاي خدا بر بندگانش برتري ميجويد، و با برهان دانش بر خدا دوستان بزرگي ميفروشد، يا آنکه خداوندان دانش را پيرو است اما در شناخت نکتههاي باريک او را بينشي نيست، با نخستين شبههاي که در دلش راه يابد فرو ماند، بدان که درک دانش نه اين را شايد و آن را، يا آنکه سخت پايبند لذت است و راهوار شهوتراني و گردآوري دارايي، که هيچيک را پاسداري از دين نشايد و اين دو بيشتر به چهارپاياني مانند سرگرم چرا و در چنين هنگامهاي است که دانش با مرگ دانشورانش ميميرد».
علي در خلال سخناني به کميل بن زياد نخعي چونان استادي که دانشجوي برجسته خويش را به شيوهاي خصوصي در مراتب عالي حکمت آموزش ميدهد نکاتي را يادآور شده است که به حق بايد گفت از رساترين نظرات در مسائل آموزش و پرورش است. «قال کميل بن زياد: أخذ بيدي اميرالمؤمنين علي بن أبيطالب عليهالسلام فأخرجني الي الجبان، فلما أصحر تنفس الصعداء ثم قال: يا کميل، ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها، فاحفظ عني ما أقول لک.