دانش و آموزش از ديدگاه امام علي











دانش و آموزش از ديدگاه امام علي‏



دکتر نورالله کسائي‏

پس از قتل عثمان در سال 35 هجري مسلمانان اعم از مهاجر و انصار از امام علي بن ابي‏طالب (ع) خواستند تا در امر خلافت با آن حضرت بيعت کنند. امام علي (ع) بيعت را به شرط حضور در مسجد و رضايت عموم مردم پذيرا شد و بزرگاني از مهاجر و انصار در سبقت و حسن سابقه علي (ع) در اسلام و پايگاه والا و بي‏همتاي او در ديانت و دانش در بين اصحاب نخستين پيامبر سخناني رسا سر دادند.

ثابت بن قيس بن شماس خطيب انصار گفت: به خدا سوگنداي اميرمؤمنان اگر در حکومت بر تو پيشي گرفتند در ديانت از تو بازماندند. آنان در آنچه نمي‏دانستند به تو نيازمند و تو با پشتوانه دانش خويش از همگان بي‏نياز بوده‏اي، خزيمة بن ثابت انصاري گفت: اي اميرمؤمنان ما براي ما براي امر خلافت سزاوارتر از تو نيافتيم که تو از نخستين ايمان آورندگان و دانشمندترين مردم در شناخت خدائي و... آنچه را که ديگران دارند، داري و آنچه را که تو داري ديگران ندارند و... پس مالک بن حارث اشتر نخعي برخاست و گفت: اي مردم اين علي (ع) ميراث دار دانش انبياء است که فضائل انساني در وجود او کمال يافته و هيچ يک از پيشينيان و پسينيان را در حسن سابقه و دانش و بينش او ترديدي نيست. بر اين منوال بود شهادت ديگر بزرگان حاضر در بيعت در دانش و درايت و دادگري و... امام‏علي (ع).[1] با اينهمه کارشکني‏ها، فريبکاري‏ها و دستاويز قراردادن قتل عثمان از سوي آنان که عدالت علي را با دنياپرستي و انحرافهاي مادي و معنوي خويش ناسازگار مي‏يافتند از همان روزهاي نخستين خلافت آغازاين[2] کارشکني‏ها سرآغاز جنگ‏هاي دروني در جامعه نو مسلمان شد که به انتقال مرکز خلافت از مدينه به کوفه انجاميد و جنگ‏هاي تحميلي جمل و صفين و نهروان و ضايعات بسيار مادي و معنوي ناشي از اين زد و خوردهاي خونين زمينه را براي انحراف فکري جامعه اسلامي چنان فراهم ساخت که امويان به ظاهر به اسلام گرائيده (طلقا) رندانه و رياکارانه زمينه‏ها را براي حضورفعال در عرصه حکمراني در قلمرو اسلام براي خويش تدارک ديدند و تني چند از سابقهداران در اسلام از قربانيان و فريب خوردگاني شدند که نيرنگ‏هاي معاويه آنان را ازمسير حکومت خداپسندانه و سيرة دادگرايانه علي (ع) به بيراهه برده بود.[3] دامنه نفاق زراندوزان و افزون طلباني که ديگر عدل علي (ع) را برنمي‏تافتند و حکومت بر مجاري حق او را پاياني براي سوءاستفاده‏هاي خويش مي‏پنداشتند از حجاز گذشت و بيشترين سرزمين‏هاي تازه گشوده شده به دست نو مسلمانان در سرزمين‏هاي ايران و روم را فراگرفت. و درست در اين هنگامه بود که زبان علي براي برملا ساختن چهره‏هاي ريو و ريا چنان از کام برآمد و کارگر افتاد که ذوالفقارش از نيام، از اينرو عصر زودگذر اما بي‏مانند خلافت و امامت علي (ع) با آنهمه خطبه‏ها و موعظه‏ها که در مسجد کوفه و در جبهه‏هاي جنگ يا موارد ديگر ايراد مي‏کرد و نيز نامه‏هاي سراسر حکمت که بر عاملانش در بلاد مي‏نوشت و پاسخ‏هايش به معاوية ابن‏سفيان اين نمونه نفاق که اينک جهل و بيخبري عوام الناس و فرصت طلبان و بيخردان دنيادار او را روياروي اين آيت ايمان قرار داده بود، همه و همه در امر اشاعه دانش و آموزش از سرچشمه زلال حکمت و معرفت علي کارگر افتاد و براي هميشه تاريخ پيروان حق و پيروان باطل را روياروي يکديگر قرار داد.

از يکسو آموزش ديدگان در مکتب علي (ع) رفتند تا بار امانت ديانت اسلام و شيوه آزادي و آزادگي و راستي و درستي و ستم ستيزي را براي هميشه به عنوان حجتي پايدار در جهان به يادگار نهند، و از ديگر سو گمشدگان در وادي فريب و نيرنگ و از دين برگشتگان سفياني و اموي و اموي گراياني که اسلام را بسان نقابي بر چهره نفاق براي اجراي مقاصد حکومتي که به ناحق فرا چنگ آورده بودند انحرافي ديرپا در دايره حکومتي اسلامي را تدارک ديدند. با اين ترتيب و بنابر آنچه گفته آمد، روزگار خلافت و امامت اميرالمؤمنين (ع) روزگار تعاليم عاليه انساني و اسلامي و عصر درخشش آموزشهاي راستين نخستين نوآور مکتب وحي و پرورش يافته در دامان نبوت بود و بي‏ترديد پرداختن به پيشينه دانش‏اندوزي و مايه‏هاي حکمت و معرفت و شيوه‏هاي آموزش جهت دار و شخصيت علمي و نکته‏هاي نابي که علي (ع) اين پيشواي علم و عرفان در باب دانش و دتنشمندان و مايه‏هاي غريزي و فطري و اکتسابي و نيز توجه به درک و درايت و علم و عالم هدفمند و آگاه به زمان و مکان به جهانيان عرضه داشته و براي آيندگان به يادگار نهاده و نيز نوشته‏هاي او که در منابع کهن مؤلفاني که گاه با نحوه حکومت او سر ناسازگاري داشته‏اند، از پرمحتواترين دانستني‏ها و گنجينه معرفت در خلال نزديک به پانزده سده از تاريخ اسلام بلکه پيش از آن در تاريخ آموزش و پرورش مدون بشريت است که رويکرد به آن امروزيان و آيندگان در صحنه حيات فرهنگ و تمدن را راهبر و دستگيري نجات دهنده است.









  1. يعقوبي، ابن‏واضح، تاريخ يعقوبي، بيروت 1379 ه-1960 م،2 / 179 تا 178.
  2. طبري، محمد بن حرير، تاريخ الرسل و الملوک، چاپ حوادث سال 35 ه- 3088...3066.
  3. دينوري، ابوحنيفه، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالنعم عامر، قاهره 1960 م 144 و 155 و 202.