قوام هر يک از اقشار جامعه بسته به قوام اقشار ديگر است
دردا که دواي درد پنهاني ما بر عهدهي جمعي است که پنداشتهاند [صفحه 135] چرا که در جامعه بدون قواي مسلح، امنيت نيست و هرگاه امنيت نباشد، تجارت و کشاورزي مختل است و با رکود تجارت و انحطاط کشاورزي، هرگز مالياتي نيست که بودجهي نيروهاي مسلح و تسليحات نظامي تامين گردد. کار واليان و قضاوت نظارت دائم بر تنظيم فعاليتهاي مختلف اجتماعي است. اگر نظارت دقيق آنان صورت نگيرد، جامعه دچار فتنه و آشوب خواهد شد. طبقات پايينتر نيز تشکيل دهندهي افراد جامعه هستند و گفتيم اگر افراد نباشند، جامعهاي وجود ندارد. اين است که علي عليهالسلام قوام هر يک از طبقات اجتماع را (بدون اينکه يکي بر ديگري امتياز و برتري داشته باشد) بسته به قوام ديگر طبقه ميداند و معتقد است که اگر طبقهاي موجوديت خود را از دست بدهد و قادر به ادامهي تلاش نباشد، طبقهي ديگر نيز، از آن متاثر خواهد شد: فالجنود باذن الله حصون الرعيه و زين الولاه و عز الدين و سبل الامن، و ليس تقوم الرعيه الا بهم. ثم لا قوام الجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذي يقوون به علي جهاد عدوهم و يعتمدون عليه فيما يصلحهم و يکون من وراء حاجتهم. ثم لا قوام لهذين الصنفين الا بالصنف الثالث من القضاه و العمال و الکتاب، لما يحکمون من المعاقد و يجمعون من المنافع و يوتمنون عليه من خواص الامور و عوامها. و لا قوام لهم جميعا الا بالتجار و ذوي الصناعات، فيما يجتمعون عليه من مرافقهم و يقيمونه من اسواقهم و يکفونهم من الترفق بايديهم مما لا يبلغه رفق غيرهم. ثم الطبقه السفلي من اهل الحاجه و المسکنه الذين يحق رفدهم و معونتهم. سپاهيان با اذن پروردگار دژهاي رعيتند و زينت زمامداران و عزت دين و وسيلهي امنيت. آسايش مردم جز به وسيلهي «جندالله» ممکن نيست. از طرفي قوام سپاه ممکن نيست مگر به وسيلهي خراجي که خدا از مال تودههاي مردم بيرون ميکشد، زيرا (سپاه) با خراج براي جهاد با دشمن تقويت ميشوند و براي [صفحه 136] اصلاح کار خود به آن تکيه ميزنند و با آن نيازمنديهاي خويش را مرتفع ميسازند. اين دو گروه نظام نميگيرند جز با گروه سوم، که «قضات» و «کارگزاران دولت» و «منشيان» هستند، زيرا اين گروه، قرار دادها و معاملات را استحکام ميبخشند و مالياتها را جمعآوري ميکنند و در ضبط امور خصوصي و عمومي، مورد اعتمادند. تمام اين گروهها بدون «تجار» و «پيشهوران» و «صنعتگران» پايداري ندارند، چون آنها به اميد سود گرد هم ميآيند و نيازهاي ديگر اصناف را با دست و بازوي خويش تامين ميکنند که در امکان ديگران نيست. سپس قشر پايين نيازمندان و از کار افتادگان هستند که حق اين است از کمک و همکاري ديگران بهرهمند شوند.
در گذشته از سرنوشت مشترک افراد جامعه و پيوستگي طبقات اجتماع سخن گفتيم، اکنون اضافه ميکنيم که در ديدگاه علي عليهالسلام قوام هر يک از طبقات اجتماع بسته به قوام طبقهي ديگر است. به ديگر سخن، هيچ طبقهاي از وجود طبقهي ديگر بينياز نيست و اگر بخواهد طبقهاي (در هر شان و منزلتي که باشد) موجوديت خود را حفظ کند، بايستي در نگهداري موجوديت ديگر طبقه نيز تلاش نمايد و تصور نکند که موجوديت آن بسته به نابودي ديگري است:
افسوس که چارهي پريشاني ما
آبادي خويش را ز ويراني ما
صفحه 135، 136.