ظالم با چه كسي طرف حساب است











ظالم با چه کسي طرف حساب است



از اين بيان حضرت (که مي‏فرمايد: «من ظلم عباد الله کان الله خصمه») مي‏فهميم که اگر کسي به بندگان خدا (و مظلومان تحت ستم) ظلم کند، طرف مخاصمه‏ي او، خداوند خواهد بود. يعني خداوند، پيش از بندگاني که مورد ظلم واقع شده‏اند و به جاي آنها، شخص ظالم را مورد قهر و خشم قرار مي‏دهد و رگبار کيفر و انتقامش را از هر طرف بر سر او فرود مي‏آورد، زيرا مي‏دانيم که اگر کسي به فرزند خردسال و ناتوان و بلا دفاع شما ظلم کند، با اينکه به شخص شما ظلم نکرده است، طرف مخاصمه‏اش شما خواهيد بود، چون از نظر عقلاء، وقتي فرزندي مظلوم واقع شد، پدر لبه‏ي تيز آن ظلم را متوجه‏ي خود و حيثيت و غيرتش مي‏بيند و در مقام مخاصمه و مقابله با ظالم برمي‏آيد و اصلا مقتضاي رابطه‏ي پدري و فرزندي چنين حکمي را مي‏کند.

مگر نه اين است که به تعبير رسول‏الله صلي الله عليه و آله «الخلق عيال الله»[1]، بندگان خدا جزء خانواده‏ي خدا محسوب مي‏شوند و همه‏ي انسانها تحت تکفل و حمايت الهي قرار دارند؟ روشن است که وقتي انسانهايي مورد ستم قرار بگيرند و نتوانند در مقابل ظالم به دفاع و مقابله برخيزند و حق خود را بگيرند، خداوند خود با ظالمان و ستمگران مقابله خواهد کرد.

آيا نسبت فرزند به پدر قوي‏تر است و رشته‏هاي مستحکم‏تري آندو را به يکديگر پيوند مي‏دهد، يا نسبت بندگان خدا به خداوند و خالق خود؟

خود شما در زمينه‏ي علوم عقلي، در تحليلهايي که روي مسائل انجام مي‏دهيد، مي‏گوييد نقشي که پدر در به وجود آوردن فرزند دارد، نقش «سببيت» نيست، نقش «شرطيت» نيست، بلکه نقش «معد» است، که عبارت است از جزيي از اجزاي سبب که کمترين نقش را در رابطه با مسبب مي‏تواند داشته

[صفحه 104]

باشد. ارتباط پدر و فرزند، همين مقدار است و نه بيش از آن، يعني در اين ارتباط، فقط عنوان «معد» در کار است و لذا پدر يک جزء بسيار کوچک از اجزاي فراوان آن سبب کلي است که در ايجاد فرزند نقش دارد.

اما خداوند تبارک و تعالي، چه نقش و رابطه‏اي با اين فرزندي که به وجود آمده است، دارد؟ رابطه‏ي او، رابطه‏ي سبب اصلي با مسبب است، زيرا او خالق و به وجود آورنده‏ي فرزند است. اوست که نقش عظيم و اصلي را در تحقق آفرينش و خلق و ايجاد فرزند دارد و اصلا اراده‏ي اوست که فرزند را به وجود آورده است.

پس رابطه‏ي خداوند با بندگانش، به عنوان ايجاد کننده‏ي اصلي اين بندگان، بسيار بسيار عظيم‏تر و اصلي‏تر از رابطه‏اي است که پدران با فرزندان خود دارند. لذا اگر شما هنگامي که فرزند خود را مورد ظلم و ستم مي‏بينيد، آن ظلم را متوجه‏ي خود مي‏يابيد و براي مقابله با ظلم و مخاصمه با ظالم بپا مي‏خيزيد، در رابطه با خداوند، اين مسئله به صورتي عظيم‏تر و گسترده‏تر و مستحکم‏تر مطرح مي‏شود، يعني وقتي بنده‏اي مورد ظلم واقع مي‏شود، خداوند تبارک و تعالي بسيار قوي‏تر و شديدتر و سريع‏تر از يک پدر، به خشم درمي‏آيد و براي مقابله با ظلم، طرف مخاصمه‏ي ظالم قرار مي‏گيرد. آري، اين يک حق عقلايي و يک مسئله‏ي بي‏چون و چراي عقلايي است که خداوند در برابر ظالم، مي‏تواند به عنوان طرف مقابل، به مدافعه از بنده‏ي مظلومش برخيزد و به مخاصمه با شخص ظالم، قهر و خشم و کيفر خود را نشان دهد.

و من ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته و کان لله حربا حتي ينزع و يتوب.

هر کس نسبت به بندگان خدا ستم کند، خداوند از طرف بندگانش خصم (دشمن) او مي‏شود و هر که خدا با او مخاصمه کند، خدا منطقش را مي‏کوبد و چنين شخصي همواره در موضع جنگ با خدا خواهد بود تا آنکه بميرد و دستش از ظلم کوتاه شود، يا توبه کند و به فرمان خداوند بازگردد.

[صفحه 105]


صفحه 104، 105.








  1. اصول کافي: ج 2، ص 164.