ظالم با چه کسي طرف حساب است
مگر نه اين است که به تعبير رسولالله صلي الله عليه و آله «الخلق عيال الله»[1]، بندگان خدا جزء خانوادهي خدا محسوب ميشوند و همهي انسانها تحت تکفل و حمايت الهي قرار دارند؟ روشن است که وقتي انسانهايي مورد ستم قرار بگيرند و نتوانند در مقابل ظالم به دفاع و مقابله برخيزند و حق خود را بگيرند، خداوند خود با ظالمان و ستمگران مقابله خواهد کرد. آيا نسبت فرزند به پدر قويتر است و رشتههاي مستحکمتري آندو را به يکديگر پيوند ميدهد، يا نسبت بندگان خدا به خداوند و خالق خود؟ خود شما در زمينهي علوم عقلي، در تحليلهايي که روي مسائل انجام ميدهيد، ميگوييد نقشي که پدر در به وجود آوردن فرزند دارد، نقش «سببيت» نيست، نقش «شرطيت» نيست، بلکه نقش «معد» است، که عبارت است از جزيي از اجزاي سبب که کمترين نقش را در رابطه با مسبب ميتواند داشته [صفحه 104] باشد. ارتباط پدر و فرزند، همين مقدار است و نه بيش از آن، يعني در اين ارتباط، فقط عنوان «معد» در کار است و لذا پدر يک جزء بسيار کوچک از اجزاي فراوان آن سبب کلي است که در ايجاد فرزند نقش دارد. اما خداوند تبارک و تعالي، چه نقش و رابطهاي با اين فرزندي که به وجود آمده است، دارد؟ رابطهي او، رابطهي سبب اصلي با مسبب است، زيرا او خالق و به وجود آورندهي فرزند است. اوست که نقش عظيم و اصلي را در تحقق آفرينش و خلق و ايجاد فرزند دارد و اصلا ارادهي اوست که فرزند را به وجود آورده است. پس رابطهي خداوند با بندگانش، به عنوان ايجاد کنندهي اصلي اين بندگان، بسيار بسيار عظيمتر و اصليتر از رابطهاي است که پدران با فرزندان خود دارند. لذا اگر شما هنگامي که فرزند خود را مورد ظلم و ستم ميبينيد، آن ظلم را متوجهي خود مييابيد و براي مقابله با ظلم و مخاصمه با ظالم بپا ميخيزيد، در رابطه با خداوند، اين مسئله به صورتي عظيمتر و گستردهتر و مستحکمتر مطرح ميشود، يعني وقتي بندهاي مورد ظلم واقع ميشود، خداوند تبارک و تعالي بسيار قويتر و شديدتر و سريعتر از يک پدر، به خشم درميآيد و براي مقابله با ظلم، طرف مخاصمهي ظالم قرار ميگيرد. آري، اين يک حق عقلايي و يک مسئلهي بيچون و چراي عقلايي است که خداوند در برابر ظالم، ميتواند به عنوان طرف مقابل، به مدافعه از بندهي مظلومش برخيزد و به مخاصمه با شخص ظالم، قهر و خشم و کيفر خود را نشان دهد. و من ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته و کان لله حربا حتي ينزع و يتوب. هر کس نسبت به بندگان خدا ستم کند، خداوند از طرف بندگانش خصم (دشمن) او ميشود و هر که خدا با او مخاصمه کند، خدا منطقش را ميکوبد و چنين شخصي همواره در موضع جنگ با خدا خواهد بود تا آنکه بميرد و دستش از ظلم کوتاه شود، يا توبه کند و به فرمان خداوند بازگردد. [صفحه 105]
از اين بيان حضرت (که ميفرمايد: «من ظلم عباد الله کان الله خصمه») ميفهميم که اگر کسي به بندگان خدا (و مظلومان تحت ستم) ظلم کند، طرف مخاصمهي او، خداوند خواهد بود. يعني خداوند، پيش از بندگاني که مورد ظلم واقع شدهاند و به جاي آنها، شخص ظالم را مورد قهر و خشم قرار ميدهد و رگبار کيفر و انتقامش را از هر طرف بر سر او فرود ميآورد، زيرا ميدانيم که اگر کسي به فرزند خردسال و ناتوان و بلا دفاع شما ظلم کند، با اينکه به شخص شما ظلم نکرده است، طرف مخاصمهاش شما خواهيد بود، چون از نظر عقلاء، وقتي فرزندي مظلوم واقع شد، پدر لبهي تيز آن ظلم را متوجهي خود و حيثيت و غيرتش ميبيند و در مقام مخاصمه و مقابله با ظالم برميآيد و اصلا مقتضاي رابطهي پدري و فرزندي چنين حکمي را ميکند.
صفحه 104، 105.