رعايت انصاف و عدالت و مبارزه با ظلم











رعايت انصاف و عدالت و مبارزه با ظلم



در اينکه منظور از انصاف با خدا چيست و چگونه است و انصاف با مردم چه مفهومي دارد، ابتدا دنباله‏ي فرمان حضرت را مي‏خوانيم، سپس به بيان مفهوم انصاف با خدا و مردم مي‏پردازيم:

انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فيه هوي من رعيتک، فانک الا تفعل تظلم.

با خداوند به انصاف رفتار کن و نسبت به مردم نيز چه از جانب خداوند و چه از جانب افراد خاص خاندان و خويشاوندان نزديکت و چه از جانب رعايايي که بدانها علاقه و گرايش مخصوص داري، انصاف را رعايت کن. اگر چنين نکني ستم خواهي کرد.

اين بيان اميرالمومنين عليه‏السلام در اساس، دو موضوع مهم و تامل‏انگيز را در برمي‏گيرد: يکي اينکه دستورات خداوند را- اعلم از آنچه امر يا نهي کرده است - در نظر بگيريم و آن را به خوبي انجام بدهيم و ديگر اينکه همواره نعمتها و مواهب الهي را درک کنيم و نسبت به آنها قدرداني و حق‏شناسي و شکرگزاري داشته باشيم.

کساني هستند که در زندگي عادي و روزمره‏شان، در حاليکه از سلامت جسم و روح برخوردار بوده و هيچگونه ناراحتي ندارند، به ارزش اين نعمت بزرگ

[صفحه 99]

فکر نمي‏کنند و قدر اين موهبت الهي را نمي‏دانند. اينکه مي‏گويند انسان تا وقتي سالم است قدر سلامت را نمي‏داند، از همين جا مايه مي‏گيرد، چون به راستي وقتي انسان دندانهاي سالمي دارد و غذاي روزانه‏اش را با راحتي و بدون کمترين مشکلي مي‏خورد، اين دندانها چنان کار خود را طبيعي و ساده انجام مي‏دهند که انسان هنگام جويدن لقمه‏ها اصلا شايد لحظه‏اي هم به وجود نعمتي همچون دندانهايي که در دهان دارد، فکر نکند، يا وقتي پاهاي سالمي دارد و به راحتي از اين سو به آن سو مي‏رود و فعاليت و جنب و جوش دارد، شايد در طول ساعتها راهپيمايي حتي يک لحظه هم از ذهنش نگذرد که داشتن پاي سالم چه نعمت عظيمي است. اما همين که سلامت يکي از دندانهايش بهم خورد و در عصب آن درد و ناراحتي راه يافت، آنگاه گويي دنيا در نظرش سياه مي‏شود. ديگر مسئله فقط اين نيست که نمي‏تواند به آسودگي غذا بخورد، بلکه شدت درد، او را زمينگير مي‏کند و در يک گوشه مي‏نشاند و از انجام هر کاري بازش مي‏دارد، تا جايي که بر اثر دندان درد، انسان احساس مي‏کند گوشهايش هم خوب نمي‏شنود، چشمهايش هم خوب نمي‏بيند و اصلا مغزش هم خوب کار نمي‏کند. و فقط از درد به خود مي‏پيچد و تازه به ياد مي‏آورد که چه نعمت شگفتي به نام دندان در دهانش وجود داشته که قبلا کمتر متوجه آنها بوده و کمتر به ارزش وجوديشان فکر مي‏کرده است. يا وقتي پاهايش صدمه مي‏بيند و ديگر قدرت حرکت و راه رفتن را از دست مي‏دهد و ناچار مي‏شود از جنب و جوش و فعاليت دست بردارد و در يک گوشه بنشيند، آن وقت تازه مي‏فهمد که وجود دو پاي سالم چه نعمت ارزنده‏اي بوده است.

گاهي بروز يک کسالت ساده چنان رنج‏آميز و عذاب آور مي‏شود که گويي تمام زندگي شخص فلج شده است. همه‏ي ما از سپيده دم تا هنگام خواب، دائما و در تمام لحظات از چشمانمان استفاده مي‏کنيم. اگر چشم ما سالم باشد و وظيفه‏ي خود را خوب انجام دهد، شايد هرگز در ضمن هزاران کاري که به وسيله‏ي چشم انجام مي‏دهيم، حتي يک بار هم به فکرمان نرسد که اين دوگوي شفاف با آن ساختمان پيچيده و شگفت‏انگيز، چه نعمت بزرگ و با ارزشي هستند. شايد هيچکس آنگاه که چشمهايشان کاملا سالم است، هرگز فکر نکند که اگر روزي

[صفحه 100]

اين چشمها دچار کسالت و ناراحتي شوند، چه نعمت بزرگي از دستش مي‏رود و چه رنج و عذابي به سراغش مي‏آيد! اما همين که کوچکترين خللي در آن ساختمان عجيب پيدا شد و کمترين کسالتي به سراغش آمد- يعني وقتي که انسان ديگر قادر نبود با چشمانش به خوبي ببيند و تشخيص دهد و شناسايي کند- تازه مي‏فهمد چه نعمتي داشته و چگونه لطمه ديدن جزء کوچکي از اين نعمت، او را ذليل و درمانده کرده است. در چنان هنگامي، به قدري مشکلات و مسائل عجيب و غير قابل پيش بيني مطرح مي‏شود و مايه‏ي عذاب جان انسان مي‏گردد که قبل از آن هرگز فکرش را هم نمي‏کرد که چنين مسائلي مطرح باشد. يعني نعمت چشم سالم و موهبت بينايي را داشت، ولي هرگز ارزش آن را تا اين اندازه درک نمي‏کرد. هيچ به فکرش نمي‏رسيد که ممکن است روزي چشمش لطمه ببيند و اگر چنان روزي بيايد، چه مسائل و بدبختيهايي برايش پيدا خواهد شد. هيچ نمي‏فهميد و به تصورش هم نمي‏رسيد که همين نعمت به ظاهر ساده، همين عضو کوچک، چه دنياي بزرگي را در خود نهفته و چه عظمتي در زندگي انسان دارد. نمي‏فهميد که وقتي نعمت ديدن مختل شود، همين مسئله‏ي ظاهرا مختصر، چگونه همه چيز را در زندگي او به هم مي‏ريزد، چطور در کار و فعاليت، در ادامه‏ي مسير طبيعي زندگي، در تشخيص و درک مسائل محيط اطراف، در مطالعه و علم‏آموزي و رهسپاري به سوي تعالي و تکامل، حتي در راه رفتن و زير پاي خود را ديدن، او را دچار مشکلات بزرگ مي‏کند و ذليل و درمانده مي‏سازد.

همين مختصر اشاره را بگيريد و بقيه را پيش خودتان حساب کنيد. هر يک از نعمتهايي را که امروز داريد، در نظر بگيريد و آنگاه روزي را مجسم کنيد که خداي نکرده اين نعمت به کلي از بين برود، يا حتي مختصر اختلال و لطمه‏اي پيدا کند. آن وقت حساب کنيد که در اثر همين امر کوچک، چه مشکلات بزرگ و ويران‏کننده‏اي در زندگي شما- چه از نظر جسمي و چه از لحاظ روحي و معنوي- پيدا خواهد شد و چطور شما را از ادامه‏ي مسير طبيعي زندگي باز خواهد داشت.

اينجاست که مسئله‏ي انصاف کردن با خدا مطرح مي‏شود. يک قسمت از انصاف کردن با خدا، بجا آوردن شکر نعمتهاي اوست و براي اين کار نيز راه

[صفحه 101]

اصلي همانا اجراي دستورات و مقررات خداوندي است. آيا انصاف است که انسان با وجود اينهمه نعمتها و مواهب بيشمار که خداوند به او ارزاني داشته است، باز هم ناسپاسي کند و در برابر مقررات خدا، به تمرد و سرپيچي دست بزند؟ آن هم مقرراتي که به صورتي بسيار مختصر و ساده وضع شده و تازه در اين مقررات هم سعادت و رستگاري خود همين انسانها مورد نظر بوده است و گرنه خداوند چه احتياجي به ما دارد و برايش چه فرقي مي‏کند که ما موجودات ضعيف و ناچيز، مقررات او را انجام بدهيم يا خير؟

نکته‏ي قابل توجه اينکه گاهي ما انسانها آن مقدار که در مقابل ساير افراد انساني احساس شرم و حيا و حق شناسي و شکرگزاري داريم، در برابر خداوند همان مقدار را هم بجا نمي‏آوريم، مثلا اگر کسي احسان مختصري درباره‏مان روا دارد و در لحظه‏ي کوتاهي از زندگيمان کار کوچکي برايمان انجام دهد، در مقابل او احساس قدرداني و حق‏شناسي مي‏کنيم تا جايي که گاه مي‏گوييم وظيفه‏ي اخلاقي ايجاب مي‏کند که اين احسان را تا پايان عمر فراموش نکنيم و هر جا توانستيم، براي جبران و قدرداني آن تلاش کنيم. اما چطور است که در مقابل اين همه احسانهايي که از ناحيه‏ي خداوند نسبت به ما ارزاني شده و اين همه مواهب و عنايات و الطاف الهي که سراسر زندگيمان را از هر طرف پوشانده است، وظيفه‏ي اخلاقي احساس نمي‏کنيم؟ چرا خود را موظف به حق شناسي و شکرگزاري از خدا- که همانا اجراي دستورات او براي خوشبختي و رستگاري خودمان است- نمي‏دانيم؟ آن هم دستوراتي که از يک سو بسيار ساده بوده و به آساني انجام‏پذير است و از سوي ديگر هيچ نفعي براي خداوند ندارد و انجام و عدم انجامش در پيشگاه کبريايي او يکسان است و تازه نفع آنها تمام و کمال به خود ما برمي‏گردد و فقط در راه تکامل و تعالي انساني خودمان نقش دارد.

از اين بيان نتيجه مي‏گيريم که هرگونه کفران نعمت در مقابل عنايات و الطاف الهي و هر نوع مخالفت و نافرماني از دستورات خداوند، نوعي بي‏انصافي نسبت به ساحت قدس الهي است.

[صفحه 102]


صفحه 99، 100، 101، 102.