اشتباه در اشتباه براي انساني كه خود را مصون از اشتباه مي دان











اشتباه در اشتباه براي انساني که خود را مصون از اشتباه مي‏داند



آري، اين براستي هشداري تکان‏دهنده و بيدارکننده از مولا اميرالمومنين عليه‏السلام است، تا آن افرادي را که با رسيدن به اين مقامها و منصبهاي دنيايي، خود را گم مي‏کنند و از قالب خويش خارج مي‏شوند، به خود آورد و چشمهايشان را به روي حقايق بگشايد.

ارزش و اهميت اين هشدار رهبرانه و پيشوايانه را وقتي بهتر درک مي‏کنيم که توجه داشته باشيم انسان هرگز از اشتباه و لغزش مصونيت ندارد. انسان موجودي است که او را محل خطا دانسته‏اند و اکثر اوقات دچار اشتباهات و خطاهايي مي‏شود که آگاهي لطمه‏هاي جبران‏ناپذيري را به بار مي‏آورد، بخصوص اين لطمه‏ها زماني شديدتر و دردناک‏تر است که شخص، نه تنها سوء نيت و غرض خاصي ندارد، بلکه به خيال خود، به قصد خدمت وارد ميدان شده و مي‏خواهد کاري در جهت آسايش خلق و رضاي خالق انجام دهد، اما لغزشها و خطاهاي بشري‏اش، در راستاي وسوسه‏هاي شيطاني، چنان او را به گمراهي مي‏کشاند که نتيجه‏اي جز تباهي به بار نمي‏آورد. اينجاست که مسئله، صورت موحش‏تري به خود مي‏گيرد و تاسف انگيزتر مي‏شود. اين خطاها غالبا از آنجا ناشي مي‏شود که اينگونه افراد، درست در همان لحظاتي که در معرض خطرات لغزش و خطا قرار دارند، خود را از هر خطايي مصون مي‏دانند.

اصولا يک عيب اساسي انسان اين است که مي‏پندارد مصائب و فجايع ساير افراد بشر به سراغ او نمي‏آيد، مثلا در راه اشتباه قدم برمي‏دارد، اما اشتباها خيال مي‏کند که از هر اشتباهي برکنار است و اين خود اشتباهي ديگر است که در واقع او را به چاهسار اشتباه در اشتباه سرنگون مي‏کند.

در اين نکته خوب دقت کنيد تا ببينيد که انسان چگونه بدون اينکه خود بداند در مسير خطا مي‏لغزد و پيش مي‏رود. اشکال در اين است که ما انسانها در اکثر اعمال و مسائل محيط اطرافمان، به قدري دچار اشتباهات ناشي از کوردلي يا

[صفحه 97]

خوشباوري هستيم که از سوي هيچ مشکل و مصيبتي براي خود احساس خطر و فاجعه نمي‏کنيم، در حاليکه مصائب و فجايع از هر طرف ما را احاطه کرده است، هر چه نگاه مي‏کنيم در اطراف خود اثري از آنها نمي‏بينيم. مثلا شخص بيمار و زمينگيري را مي‏بينيم که سالهاي سال است در بيمارستان يا منزل به بستر بيماري افتاده و با درد و عذاب دست به گريبان است، اما ما در همان حال، چون خود را سالم و سر حال مي‏بينيم و نشانه‏اي از بيماري در خود احساس نمي‏کنيم، هيچ به اين فکر هم نمي‏افتيم که سلامت و شادابي ما براي هميشه تضمين نشده است.

فکر نمي‏کنيم که امکان دارد روزي همين بيماري، يا حتي بدتر از آن، به سراغ ما هم بيايد، گويي انسان خودش را از قانون بيماري و عدم سلامت، مستثني مي‏داند. آيا همين مريضي که سالهاست در بستر افتاده، پيش از آنکه دچار اين بيماري شود، در روزهايي که سالم و شاداب بود، هيچ فکر مي‏کرد که چند روز بعد ناگهان از پاي درخواهد آمد و به بستر بيماري خواهد افتاد؟ شما به تمام بيمارستانها و بيماران سر بزنيد و با آنها صحبت کنيد، خواهيد ديد که همگي همين طور فکر مي‏کرده‏اند و قبل از ابتلاء به بيماري اصلا فکرش را هم نمي‏کرده‏اند که زمينه‏هاي ابتلاء به فلان مرض در وجودشان آماده بوده و به زودي دچار آن خواهند شد. لذا انسان، حتي از مسائل بديهيه که هر آن در کمين همه‏ي افراد نشسته، اکثرا غافل است، تا جايي که گفته مي‏شود اصولا عمر انسان در غفلت مي‏گذرد، آن هم غفلت نسبت به مسائلي که وقتي رخ مي‏دهد، تازه انسان متوجه مي‏شود که وقوع آن هيچ تعجبي نداشته بلکه از امور کاملا ساده و عادي و از مسائل کاملا سهل الوقوع و ممکن الحدوث بوده است. پس وقتي انسان فاقد قدرت از اينگونه امور ساده و عادي و بديهي غافل است، چه رسد به زماني که قدرتي پيدا کند و در موارد و مسائل غفلت آفرين غرق شود، زيرا يکي از بزرگترين عيوب قدرت همين است که در ايجاد غفلت و اشتباه براي انسان، نقش عجيبي دارد.

به راستي خيلي مشکل است که انسان قدرتي پيدا کند و تحت تاثير آن قرار نگيرد و در سايه‏ي آن قدرت، خود را نبازد. انسان غالبا دچار اين ضعف روحي است که به محض دست يافتن به قدرت، مي‏پندارد که اين قدرت براي او ثابت و هميشگي است و موجبي براي زوال آن وجود ندارد، در حاليکه بسيار بسيار ديده

[صفحه 98]

شده است که قدرتهايي به وجود آمده و پس از مدتي کوتاه از بين رفته‏اند. فلان کس امروز وزير است، يا استاندار است، يا به مسند و مقام بلند ديگري تکيه زده است، اما همين فردا ممکن است لغزشي از او سربزند يا موجب ديگري پيش آيد و از مقام خود خلع شود. نمونه‏هاي عيني اينگونه عزل و نصبها را در انقلاب شکوهمند اسلاميمان ديده و در تاريخ نيز بسيار خوانده‏ايم.


صفحه 97، 98.