جهاد اكبر











جهاد اکبر



در برخي از روايات از مبارزه با نفس به عنوان جهاد سخن به ميان آمده است.

جهاد از «جهد» و به معناي سعي و کوشش است، آن هم نه هرگونه تلاش، بلکه تلاش در حد توان و استفاده از تمام نيروها و امکانات موجود. مجتهد را از اين جهت که تمام توان و نيرويش را در راه به دست آوردن احکام الهي بکار مي‏گيرد، مجتهد مي‏گويند. مجاهدين را هم از اين لحاظ که تمام نيرو و امکانات خودشان را عليه دشمن بکار مي‏برند، مجاهد اطلاق مي‏کنند.

از اينها بالاتر، در روايت معروف منقول از رسول‏الله صلي الله عليه و آله مبارزه با نفس به عنوان «جهاد اکبر» بيان شده است. در همين زمينه صاحب «وسائل الشيعه» به نقل از امام صادق عليه‏السلام مي‏نويسد:

«در يکي از سريه‏ها که پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله گروهي را براي جنگ و نبرد با دشمن اعزام کرده بود و آنها با فتح و پيروزي برگشتند، پس از مراجعت همگي به حضور رسول‏الله صلي الله عليه و آله شرفياب شدند و آن حضرت خطاب به آنان فرمود:

مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاکبر قيل يا رسول‏الله و ما الجهاد الاکبر؟ قال: جهاد النفس.[1].

آفرين بر گروهي که جهاد اصغر (کوچکتر) را به پايان رساندند، (ولي هنوز) جهاد اکبر براي ايشان باقي مانده است. شخصي (که تصور مي‏کرد جنگ مهمتري در پيش است) سوال کرد: يا رسول الله، جهاد اکبر کدام است؟ حضرت در پاسخ فرمود: جهاد (و مبارزه) با نفس».

اينگونه تعبيرات از امامان معصوم عليهم‏السلام (که هيچگونه اغراق و مبالغه در بياناتشان نيست)، حاکي از عظمت و سترگي مبارزه با نفس و مجاهده با اميال و غرايز حيواني است. در عظمت اين مبارزه همين بس که در قرآن مجيد

[صفحه 70]

وصول به «بهشت» و رسيدن به «جنت» مشروط به جلوگيري نفس از هواها و اميال و غرايز حيواني است. قرآن در همين زمينه مي‏فرمايد:

و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي.[2].

و اما هر که از موقعيت پروردگارش ترسيد و درون خود را از هواهاي نفساني باز داشته بهشت جايگاه اوست.

مي‏بينيم که در اين آيه، براي رسيدن به «بهشت» و وصول به «جنت» دو شرط اساسي بيان گرديده است: اول خوف و ترس از عظمت خالق و دوم جلوگيري از هواهاي نفساني. روشن است که ترس از عظمت خالق، بدون شناخت موقعيت و مقام خالق (يعني شناخت کامل و همه جانبه) صورت نمي‏گيرد و جلوگيري از هواهاي نفساني بدون تسلط و حاکميت بر نفس ممکن نخواهد بود. اين تسلط و حاکميت، آن هم براي نفسي که به تعبير قرآن اماره‏ي بديها و زشتيهاست، کاري بس دشوار و مبارزه‏اي بس دامنه‏دار و خستگي‏ناپذيرخواهد بود. اين است که بايستي باز به خود خدا پناه ببريم و از او استمداد جوييم و بگوييم: «ربنا و لا تجعلنا علي نفسنا طرفه عين ابدا».

و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يدنه و لسانه، فانه - جل اسمه - قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه.

و امره ان يکسر نفسه عند الشهوات و يزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا ما رحم الله.

و اينکه خداي سبحان را با دست و زبان ياري کند، زيرا او - که نامش باشکوه باد - محققا متکفل ياري و گراميداشت کسي است که او را ياري دهد و عزيز دارد.

و به او فرمان مي‏دهد که نفس خويش را با ترک کردن خواهشها بشکند و به هنگام سرکشي، افسارش را برگرداند، که نفس، پيوسته به بديها فرمان مي‏دهد مگر نفسي که خداوند بر آن رحمت کرده باشد.

[صفحه 71]


صفحه 70، 71.








  1. وسائل الشيعه: ج 11، ص 122.
  2. سوره‏ي نازعات، آيات 40 و 41.