سيستم متمرکز يا...؟
اينگونه برداشت با توجه به روش علي عليهالسلام در رابطهي با ديگر ياران خود صحيح نيست و چون ميبينيم مولا با «اشعث بن قيس» روش ديگري (روش متمرکز) اتخاذ کرده و اختيارات کمتري به وي تفويض نموده است. به نظر ميرسد اينگونه روشهاي متفاوت را بايستي در شخصيت ياران آن حضرت جستجو [صفحه 61] کرد نه در روش حکومتي اسلام. آنهمه ويژگيها که براي مالک اشتر بيان کرديم و اينهمه اختيارات که حضرت به وي تفويض نموده بيانگر اين حقيقت است که حضرت صد درصد به مالک از جهات مختلف و ابعاد گوناگون حکومتي اطمينان داشته و لزومي براي کنترل رفتار و کردار مالک نميديده است، برخلاف ديگر ياران که چون از اينهمه ويژگيها برخوردار نبودند، لذا اختيارات کمتري داشتهاند و کنترل بيشتر بر اعمال و رفتارشان اعمال ميشده است. امره بتقوي الله. (علي عليهالسلام) مالک را به تقواي الهي فرمان ميدهد. اگر اين کلام (امر به تقوي) در ارتباط با جملات قبل مورد توجه قرار بگيرد مفهومي روشن و معنايي پر بار خواهد داشت. در جملات قبل، علي عليهالسلام يکي از وظايف مالک را به عنوان استاندار اصلاح مردم و ارشاد آنان معرفي فرمود. روشن است که اگر استاندار خود تقوي نداشته باشد و گرفتار هواهاي نفساني و اميال و غرايز حيواني باشد، نميتواند مردم زير سلطهاش را هدايت و ارشاد نمايد، زيرا انسان هدايتگر، اولين برخورد و اولين ارتباطش در رابطه با تبليغ، ارتباط با خويشتن خويش است. اين انسان اگر توانست غرايز نفسانيش را زير کنترل جهات عقلاني و معنوي خود قرار دهد و از هواهاي نفساني اجتناب کند و بر خود تسلط کامل داشته باشد، نتيجتا توانسته است فردي را (خويشتن خويش را) هدايت کند و با اين حرکت است که ميتواند در خارج از وجود خودش (يعني در جامعه) اثر داشته باشد و جامعه را به سوي خير و صلاح رهنمون سازد، لکن اگر در ارتباط با خود و با خويشتن خويش، تابع هواهاي نفساني و اميال و غرايز شيطاني گرديد و در ارشاد خود موفقيتي به دست نياورد، چطور ميتواند در ارشاد ديگران موفق باشد؟ طبيعي است کسي که در مبارزهي با نفس خود که هميشه همراه و ملازم يکديگر و در کنار همديگرند (و اگر اين نفس را به [صفحه 62] عنوان فرد حساب کنيم، تازه يک فرد هم بيشتر نيست) موفقيتي به دست نياورد، چطور در ارتباط با ديگران که نوعا گاه به گاه و هر چند مدت يکبار بيشتر صورت نخواهد گرفت، آنهم در سطح جامعه پيروز خواهد شد؟ عين اين گفتار در مورد روحانيت نيز که شغلش ارشاد و هدايت مردم است صادق و جاري است. اگر يک فرد روحاني در جهت تزکيهي خود نباشد و خويشتن خويش را نساخته و خداي نخواسته اسير چنگال هواهاي نفسانيش باشد، اين فرد بلکه فسادانگيز و جامعه بر باد ده نيز خواهد شد. نمونههاي عيني اينگونه روحاني نمايان بيتقوي را (که الحق ضربههاي جبرانپذيري بر پيکر نونهال انقلاب اسلامي وارد ساختند) در انقلاب شکوهمند اسلاميمان با چشم ديديم و ضربههاي ويرانگر آنان را نيز مشاهده نموديم، «فاعتبروا يا الوالابصار» و نمونههاي ديگرشان را نيز که در طول تاريخ باعث پيدايش مذاهب مختلف گرديدهاند و از اين راه جامعه (و امت اسلامي) را به فساد و تباهي و عقب افتادگي کشاندهاند، خوانده و شنيدهايم.
شايد کسي از اين همه اختيارات (امور مالي، امور نظامي، امور قضائي و فرهنگي) که علي عليهالسلام به مالک اشتر تفويض فرموده است، استفاده کند که روش حکومتي آن حضرت و به عبارت ديگر روش حکومتي اسلام، روش غير متمرکز است و اسلام با روش متمرکز مخالف است.
صفحه 61، 62.