شهادت محمد بن ابيبکر و پيامدهاي آن
وقتي نامه به معاويه رسيد و از مفاد آن آگاهي يافت، از آن همه علم و معرفت که طي نامهاي گنجانيده شده بود و حکايت دريا و سبو را به ياد ميآورد، در شگفت ماند و وقتي آن را به اطرافيانش نشان داد، «وليد بن عقبه» (همان [صفحه 49] کسي که در خلافت عثمان، مست از شراب بر منبر رفته وقتي کرده بود و نيز نماز صبح را چهار رکعت خوانده و با تمسخر گفته بود اگر بيشتر هم ميخواهيد، بگوييد تا بخوانم) وقتي آن نامهي عميق را ديد، به معاويه پيشنهاد کرد که آن را در آتش بسوزاند، ولي معاويه مخالفت کرد و گفت: تو اهل نظر نيستي، حيف از چنين نامهاي است که سوزانده شود. بايد آن را نگاه داريم و از روي دستورات آن چيز ياد بگيريم و کار انجام دهيم، چون اگر آن را بسوزانيم، ديگر هرگز کسي را نخواهيم يافت که حتي يک کلمه از اين درياي علم و معرفتي را که در آن است، بداند و به ما بياموزد. وليد گفت: آيا اين درست است که مردم بفهمند تو نوشتههاي علي (عليهالسلام) را سرمشق خود قرار دادهاي و با استفاده از آن امور خود را انجام ميدهي ؟ معاويه پاسخ داد: پس آيا تو به من پيشنهاد ميکني عل آشکار و بيمانند و درخشان همچون علم مکتوب در اين نامه را بسوزانم ؟ به خدا سوگند که من تاکنون علمي جامعتر و محکمتر از اين نديده و نشنيدهام. وليد گفت: تو که در مقابل يک نامهي علي (عليهالسلام) که فقط گوشهاي از وجود او را نشان ميدهد، چنين درشگفتي و تحسين فروميروي و در برابرش سرتسليم فرود ميآوري، پس چرا با خودش که صاحب جميع اين علوم است بيعت نميکني و با او سر جنگ داري ؟ معاويه که در مقابل اين سوال، هيچ جواب منطقي و منصفانهاي نداشت، دست به توجيهگري زد و براي فرار از حقيقت، اتهام دخالت علي عليهالسلام در قتل عثمان را مطرح کرد و گفت: جنگ ما جنبهي خوانخواهي عثمان را دارد. سپس گفت: البته من به مردم نخواهم گفت که اين نامه از علي (عليهالسلام) است، بلکه خواهم گفت نامه را ابيبکر - پدر محمد - براي فرزندش نوشته و طي آن چنين دستور العملهاي عالمانهاي را به او داده است!! اما جريان شهادت محمد بن ابيبکر، از اين قرار بود که: وي مدتي پس از آغاز ولايتش در مصر، به عدهاي از اهالي که هنوز با علي عليهالسلام بيعت نکرده بودند، پيشنهاد و اخطار کرد که يا بايد بيعت کنند و يا از مصر خارج شوند. [صفحه 50] آنها بيعت با علي عليهالسلام را نپذيرفتند و در عوض آمادهي جنگ شدند و در نتيجه، بين آنها و محمد بن ابيبکر، جنگ و مقاتله درگرفت. از سوي ديگر، معاويه که هميشه چشم طمع به مصر داشت و معتقد بود با دست انداختن به روي مصر، قدرت لازم براي مبارزهي نهايي با علي عليهالسلام و نابودي حکومت عدل او را به دست خواهد آورد، وارد ميدان شد. بخصوص پس از آنکه جنگ صفين با مسئلهي حکميت به پايان رسيد و حکميت هم به نفع معاويه تمام شد، وي با مجديت بيشتري به فکر تصرف مصر افتاد. اطرافيان معاويه نيز با اين فکر موافقت نشان دادند و بدينگونه سپاهي به سرکردگي عمروعاص، به سوي مصر روانه شد. عمروعاص در گرما گرم جنگ محمد بن ابيبکر با آن گروه متمرد از مردم مصر، وارد مصر شد و محمد و سپاهيانش را مورد يورش قرار داد و سرانجام اين جنگ و پيکار به شهادت محمد بن ابيبکر منجر شد. درست در چنين اوضاع پرآشوبي بود که علي عليهالسلام يار وفادارش مالک اشتر را به ولايت مصر برگزيد و او را روانهي آن سرزمين کرد و نيز مجموعهي اين عوامل بود که باعث ميشد تا مصر، موقعيت خاصي داشته باشد، مصري که سرزميني پهناور و پر جمعيت بود، مصري که اقوام و قبايل گوناگون با فرهنگها و طرز تفکرهاي گوناگون در آن ميزيستند، مصري که از مرکز حکومت و خلافت دور بود و نظارت دقيق بر امور آن کار آساني نبود، مصري که حدود سه سال پس از تسليم در برابر مسلمين، سر به تمرد برداشته و بار ديگر پشت به اسلام کرده و دروازههاي شهر را به روي حکومت بيزانس يعني دشمن سرسخت اسلام گشوده بود، مصري که مردم آن از عوامل حکومتهاي قبلي ناراضي بودند و عدهاي از آنها سر به شورش عليه خليفهي سوم برداشتند و او را به قتل رساندند، مصري که عدهاي از مردمش با نماينده و فرستادهي علي عليهالسلام نيز سر به مخالفت و عدم اطاعت برداشتند و با او از در جنگ درآمدند و همين جنگ باعث شهادت او شد... آري، چنين سرزميني، فوقالعاده حساس بود و کسي که به ولايت آن ميرفت، ميبايست اولا مردي چون مالک اشتر باشد و ثانيا بايستي براي حکومت بر مردم آن، دستور العمل عظيم و پر ارزشي مانند عهدنامه را در اختيار داشته باشد. و اين کاري بود که علي عليهالسلام انجام داد. [صفحه 51]
اما ولايت محمد بن ابيبکر زياد طول نکشيد. معاويه، دوست و مشاور سياست باز و حيله ساز خود عمروعاص را براي ايجاد فتنه و آشوب به مصر فرستاد و در اين جريان، محمد بن ابيبکر توسط عمروعاص به شهادت رسيد. پس از شهادت محمد، مجموعهي کتابها و نامهها و اسناد و مدارک وي، از جمله همان نامهي پربار و دستور العمل سازنده و عميق علي عليهالسلام به دست عمروعاص افتاد و او وقتي نامه را خواند و از مفاد آن مطلع شد، آن را براي معاويه برد.
صفحه 49، 50، 51.