علي اوضاع مصر را سر و سامان ميبخشد
حضرت به عنوان اولين قدم، «قيس بن سعد بن عباه» را که از افراد طرف اعتمادش بود، به عنوان والي مصر انتخاب کرد. قيس بزودي وارد مصر شد و ولايت و حکومت آنجا را به عهده گرفت. اما معاويه که از مدتي پيش چشم طمع به مصر دوخته بود و آرزو داشت آنجا را تحت نفوذ خود درآورد و از سويي با علي عليهالسلام دشمني ديرينه داشت، موقع را براي فتنهانگيزي مناسب ديد و بلافاصله براي قيس نامهاي نوشت و به او پيشنهاد کرد که علي عليهالسلام را رها کرده و در عوض با وي بيعت کند. معاويه در اين نامه، تمام حقهها و نيرنگهاي رذيلانه را بکار برده بود. از يک طرف قيس را کاملا تطميع کرده و به او وعدههاي بزرگ و فريبنده داده بود و از طرف ديگر علي عليهالسلام را متهم به شرکت و دخالت در قتل عثمان نموده و از آن حضرت به عنوان قاتل نام برده بود. اما هيچکدام از اين نيرنگها موثر واقع نشد و قيس را منحرف نکرد، منتهي قيس که از يک طرف خود تازه وارد مصر شده و هنوز کاملا بر اوضاع مسلط نشده بود و از طرفي در آغاز حکومت مولايش علي عليهالسلام هنوز نميدانست با چنين نيرنگهايي چگونه بايد مقابله کرد تا به ارکان حکومت آن حضرت لطمه وارد نيايد، جواب صريحي به معاويه نداد، بلکه کار را به اهمال برگزار کرد و در جواب او نامهاي دو پهلو نوشت تا مستمسکي به دست معاويه نداده باشد. [صفحه 47] معاويه مجددا نامهي ديگري نوشت و اين بار به جاي تطميع و وعده، قيس را به شدت تهديد کرد که بايد بيعت او را بپذيرد. قيس نيز ديگر تاب نياورد و اين بار نامهاي تند نوشت و با کمال صراحت مخالفت خود با معاويه و وفاداريش با علي عليهالسلام را مطرح کرد. قيس نوشته بود: «تو و اطرافيانت همگي بر باطليد و حق تنها با علي عليهالسلام و اطرافيان اوست». وقتي اين نامه به دست معاويه رسيد و از جانب قيس نااميد شد، باز دست از حيلهگري برنداشت، بلکه اين بار نامهاي سراپا دروغ از طرف قيس جعل نمود و همان جواب دو پهلوي قبلي را هم بدان ضميمه کرد و آنگاه در شان اعلام داشت که: قيس، فرستادهي علي (عليهالسلام) به مصر، از مولايش رويگردان شده و با من بيعت کرده است. اين خبر به گوش علي عليهالسلام و ياران و اصحاب آن حضرت رسيد و باعث ناراحتي و ايجاد بگومگو در ميان اطرافيان شد. ياران حضرت، مخصوصا «عبدالله بن جعفر» اصرار داشتند که اميرالمومنين اين فتنه را از ميان بردارد و بلافاصله قيس را از ولايت مصر عزل کند، اما حضرت با اين پيشنهاد مخالفت ميکرد و ميفرمود: در اين ميان، پاي نيرنگ و فريبي در کار است. من قيس را خوب ميشناسم و ميدانم که اين سخن و رفتار از او نيست، بلکه تهمتي به اوست. با اين حال، جوي که در آن زمان، در اطراف علي عليهالسلام ايجاد شده بود، باعث شد که آن حضرت عليرغم اطميناني که به درستي و وفاداري قيس داشت، او را از ولايت مصر عزل کند و محمد بن ابيبکر را به جاي وي به ولايت آن سرزمين بگمارد.[1]. [صفحه 48] محمد بن ابيبکر، پس از رسيدن به مصر و تصدي امر ولايت در آنجا، نامهاي به حضرت نوشت و درخواست کرد: براي آنکه در اجراي وظايف خود دستور العملي داشته باشم و دقيقا منطبق با احکام اسلام و بدون لغزش و خطا و اشتباه حرکت کنم، جوامع حلال و حرام سنن و مواعظ را براي من مرقوم و ارسال بدار. حضرت نيز در جواب او نامهاي مفصل و پرمغز و عميق نوشت و احکام و مواعظ و دستورات لازم را از درياي علم خويش در اختيار او گذاشت. اين نامه که در اهميت با عهدنامهي مالکاشتر پهلو ميزند و با آن قابل قياس است، در نهجالبلاغه مضبوط است و طالبان حقايق الهي و علم علي عليهالسلام را بدان حوالت ميدهيم.
وقتي علي عليهالسلام پس از بيست و پنج سال سکوت و خانهنشيني و تحمل «خار در چشم و استخوان در گلو» و دم نزدن به خاطر حفظ کيان اسلام، بر مسند خلافت پيامبر صلي الله عليه و آله که حق ديرينهاش بود نشست، همه چيز رو به تغيير و دگرگوني گذاشت، از جمله اينکه حضرت، به اوضاع مصر با آن حساسيت و موقعيت ويژهاي که داشت، توجه خاصي مبذول داشت و به محض استقرار حکومتش، براي سر و سامان دادن به اوضاع مصر اقدام کرد.
صفحه 47، 48.
پاسخ ميدهيم: بلي. سياست دقيق و درست، براي حفظ کيان اسلام و جلوگيري از بگومگوهايي که ممکن است ناراحتيها و حتي انحرافاتي ايجاد کند، گاه باعث ميشود که يک رهبر عليرغم ميل باطني خود و براي حفظ آرامش در جامعه، به اقدام و عملي رضايت دهد که موجب اصلي آن فقط جو خاص اطرافش بوده است. ما نمونهي ديگري از اين مسئله را در زمان خودمان ديدهايم و از کم و کيف آن تا حدودي اطلاع داريم و آن مربوط به جريان بنيصدر است که با وجود اعمال و حرکات ضد انقلابي، مدتي را در مقا باقي ماند که شايستهاش نبود. پس از عزل او، امام امت فرمودند: «من از حدود يکسال قبل ميدانستم که اين شخص (بنيصدر) در جريان ضد انقلابي حرکت ميکند». اما جو محيط و جامعه به صورتي بود که براي طرح قضيه و افشاي بنيصدر مناسبت نداشت و از اين رو، امام امت حدود يکسال وجود چنين فردي را در آن مسند معتبر تحمل کردند. با قياس اين قرينه ميتوان احساس کرد که علي عليهالسلام نيز در چه جوي قرار داشتهاند.