علي اوضاع مصر را سر و سامان مي بخشد











علي اوضاع مصر را سر و سامان مي‏بخشد



وقتي علي عليه‏السلام پس از بيست و پنج سال سکوت و خانه‏نشيني و تحمل «خار در چشم و استخوان در گلو» و دم نزدن به خاطر حفظ کيان اسلام، بر مسند خلافت پيامبر صلي الله عليه و آله که حق ديرينه‏اش بود نشست، همه چيز رو به تغيير و دگرگوني گذاشت، از جمله اينکه حضرت، به اوضاع مصر با آن حساسيت و موقعيت ويژه‏اي که داشت، توجه خاصي مبذول داشت و به محض استقرار حکومتش، براي سر و سامان دادن به اوضاع مصر اقدام کرد.

حضرت به عنوان اولين قدم، «قيس بن سعد بن عباه» را که از افراد طرف اعتمادش بود، به عنوان والي مصر انتخاب کرد. قيس بزودي وارد مصر شد و ولايت و حکومت آنجا را به عهده گرفت. اما معاويه که از مدتي پيش چشم طمع به مصر دوخته بود و آرزو داشت آنجا را تحت نفوذ خود درآورد و از سويي با علي عليه‏السلام دشمني ديرينه داشت، موقع را براي فتنه‏انگيزي مناسب ديد و بلافاصله براي قيس نامه‏اي نوشت و به او پيشنهاد کرد که علي عليه‏السلام را رها کرده و در عوض با وي بيعت کند. معاويه در اين نامه، تمام حقه‏ها و نيرنگهاي رذيلانه را بکار برده بود. از يک طرف قيس را کاملا تطميع کرده و به او وعده‏هاي بزرگ و فريبنده داده بود و از طرف ديگر علي عليه‏السلام را متهم به شرکت و دخالت در قتل عثمان نموده و از آن حضرت به عنوان قاتل نام برده بود. اما هيچکدام از اين نيرنگها موثر واقع نشد و قيس را منحرف نکرد، منتهي قيس که از يک طرف خود تازه وارد مصر شده و هنوز کاملا بر اوضاع مسلط نشده بود و از طرفي در آغاز حکومت مولايش علي عليه‏السلام هنوز نمي‏دانست با چنين نيرنگهايي چگونه بايد مقابله کرد تا به ارکان حکومت آن حضرت لطمه وارد نيايد، جواب صريحي به معاويه نداد، بلکه کار را به اهمال برگزار کرد و در جواب او نامه‏اي دو پهلو نوشت تا مستمسکي به دست معاويه نداده باشد.

[صفحه 47]

معاويه مجددا نامه‏ي ديگري نوشت و اين بار به جاي تطميع و وعده، قيس را به شدت تهديد کرد که بايد بيعت او را بپذيرد. قيس نيز ديگر تاب نياورد و اين بار نامه‏اي تند نوشت و با کمال صراحت مخالفت خود با معاويه و وفاداريش با علي عليه‏السلام را مطرح کرد. قيس نوشته بود: «تو و اطرافيانت همگي بر باطليد و حق تنها با علي عليه‏السلام و اطرافيان اوست».

وقتي اين نامه به دست معاويه رسيد و از جانب قيس نااميد شد، باز دست از حيله‏گري برنداشت، بلکه اين بار نامه‏اي سراپا دروغ از طرف قيس جعل نمود و همان جواب دو پهلوي قبلي را هم بدان ضميمه کرد و آنگاه در شان اعلام داشت که: قيس، فرستاده‏ي علي (عليه‏السلام) به مصر، از مولايش رويگردان شده و با من بيعت کرده است.

اين خبر به گوش علي عليه‏السلام و ياران و اصحاب آن حضرت رسيد و باعث ناراحتي و ايجاد بگومگو در ميان اطرافيان شد. ياران حضرت، مخصوصا «عبدالله بن جعفر» اصرار داشتند که اميرالمومنين اين فتنه را از ميان بردارد و بلافاصله قيس را از ولايت مصر عزل کند، اما حضرت با اين پيشنهاد مخالفت مي‏کرد و مي‏فرمود: در اين ميان، پاي نيرنگ و فريبي در کار است. من قيس را خوب مي‏شناسم و مي‏دانم که اين سخن و رفتار از او نيست، بلکه تهمتي به اوست.

با اين حال، جوي که در آن زمان، در اطراف علي عليه‏السلام ايجاد شده بود، باعث شد که آن حضرت علي‏رغم اطميناني که به درستي و وفاداري قيس داشت، او را از ولايت مصر عزل کند و محمد بن ابي‏بکر را به جاي وي به ولايت آن سرزمين بگمارد.[1].

[صفحه 48]

محمد بن ابي‏بکر، پس از رسيدن به مصر و تصدي امر ولايت در آنجا، نامه‏اي به حضرت نوشت و درخواست کرد: براي آنکه در اجراي وظايف خود دستور العملي داشته باشم و دقيقا منطبق با احکام اسلام و بدون لغزش و خطا و اشتباه حرکت کنم، جوامع حلال و حرام سنن و مواعظ را براي من مرقوم و ارسال بدار. حضرت نيز در جواب او نامه‏اي مفصل و پرمغز و عميق نوشت و احکام و مواعظ و دستورات لازم را از درياي علم خويش در اختيار او گذاشت. اين نامه که در اهميت با عهدنامه‏ي مالک‏اشتر پهلو مي‏زند و با آن قابل قياس است، در نهج‏البلاغه مضبوط است و طالبان حقايق الهي و علم علي عليه‏السلام را بدان حوالت مي‏دهيم.


صفحه 47، 48.








  1. در اينجا شايد براي بعضي اين سوال پيش آيد که آيا ممکن است امام عليه‏السلام با وجود اطلاع از بيگناهي قيس و وقوف بر تهمت و فريب و فتنه‏اي که عليه او به کار رفته بود به خاطرجو خاص اطراف خود، او را از مقا که شايسته‏اش بود عزل کرده باشد.

    پاسخ مي‏دهيم: بلي. سياست دقيق و درست، براي حفظ کيان اسلام و جلوگيري از بگومگوهايي که ممکن است ناراحتيها و حتي انحرافاتي ايجاد کند، گاه باعث مي‏شود که يک رهبر علي‏رغم ميل باطني خود و براي حفظ آرامش در جامعه، به اقدام و عملي رضايت دهد که موجب اصلي آن فقط جو خاص اطرافش بوده است. ما نمونه‏ي ديگري از اين مسئله را در زمان خودمان ديده‏ايم و از کم و کيف آن تا حدودي اطلاع داريم و آن مربوط به جريان بني‏صدر است که با وجود اعمال و حرکات ضد انقلابي، مدتي را در مقا باقي ماند که شايسته‏اش نبود. پس از عزل او، امام امت فرمودند: «من از حدود يکسال قبل مي‏دانستم که اين شخص (بني‏صدر) در جريان ضد انقلابي حرکت مي‏کند». اما جو محيط و جامعه به صورتي بود که براي طرح قضيه و افشاي بني‏صدر مناسبت نداشت و از اين رو، امام امت حدود يکسال وجود چنين فردي را در آن مسند معتبر تحمل کردند. با قياس اين قرينه مي‏توان احساس کرد که علي عليه‏السلام نيز در چه جوي قرار داشته‏اند.