شهر اسكندريه











شهر اسکندريه



براساس اسناد و مدارک تاريخي، يکي از نقاط بسيار مهم مصر که از لحاظ علوم و تاسيسات علوقعيت ويژه‏اي داشته، شهر اسکندريه بوده است. اسکندريه که در حال حاضر نيز از شهرهاي مهم و معتبر مصر به شمار مي‏رود، حدود چهار قرن قبل از ميلاد مسيح توسط اسکندر مقدوني پايه‏گذاري شد و از آن زمان تا هنگامي که مسلمانان مصر را فتح کردند- يعني مدتي قريب به ده قرن-

[صفحه 35]

به عنوان مرکز و پايتخت مصر، يکي از شهرهاي مهم و معتبر دنيا محسوب مي‏شد.

اهميت اسکندريه، بيشتر از جهت علمي بود، زيرا پس از اسکندر، جانشينان وي که آنها را «ملوک بطالسه» ناميده‏اند، در آن شهر به بسط و گسترش علم و فرهنگ همت گماشتند. آنها در اسکندريه تعدادي موزه‏هاي علمي و تحقيقي و کتابخانه و مراکز تدريس و تحصيل به وجود آوردند و در واقع بناي يک «آکادمي» علوم را در آنجا گذاشتند که در مدتي کوتاه، به مثابه يک حوزه‏ي علمي بزرگ و ارزشمند، شهرتي جهانگير پيدا کرد و مورد توجه و مرکز مراجعه‏ي علماي جهان و طالبان علم از چهارگوشه‏ي دنيا قرار گرفت. به شهادت مدارک و اسناد تاريخي، در آن دوران تقريبا تمام حکما و فلاسفه و دانشمندان و پژوهندگان، به ويژه دانشمندان علوم عقلي و مکتبهاي فلسفي، از تمام دنيا به آنجا روي آورده و در آن شهر، مدارس علمي و کتابخانه‏هاي عظيم و پراهميتي ايجاد کرده بودند.

رواج علم و فرهنگ و تربيت علماي بزرگ و نامدار در اين «آکادمي» مهم و معروف تا بدانجا رسيد که بسياري از علماي اسکندريه و دانشمندان حوزه‏ي علمي مصر، به چنان پايه و مايه و درجات بلند علمي دست يافته بودند که با بزرگان علم و فرهنگ يونان برابري مي‏کردند و در مواردي هم به پايه‏هاي علمي بالاتري رسيدند و از اکابر علمي يونان پيشي گرفتند. لذا نام آنها در رديف مشاهير علمي جهان ثبت شد و تا قرنهاي متمادي چشم جهانيان را خيره مي‏کرد.

در تاييد اين گفتار، نقل سخني از محقق و مورخ معروف «جورج سارتون» بي‏مناسبت نيست. وي که با وجود مسيحي و غربي بودن، بر اساس وجدان و انصاف علمي، همه جا حقوق سنگين و پربار اسلام را بر گردن علم و فرهنگ و تمدن جهان و به ويژه غرب اعتراف کرده و حتي بيش از بسياري از مسلمين در اين زمينه زحمت کشيده و مدرک و ماخذ ارائه کرده است، در اين زمينه مي‏نويسد:

«دو چيز از نظر افتاده و در فهم علم باستاني، چنانکه بوده، اختلافي ايجاد کرده است: امر نخستين مربوط به تصور ناروايي است که درباره‏ي علوم شرقي رواج دارد. و اين فکر، بسيار کودکانه است که انسان چنان تصور کند که علم را با يونان آغاز کرده است، چرا که بر «معجزه‏ي علوم يونان» هزاران سال کار و تلاش مصر و بين‏النهرين و احتمالا سرزمينهاي ديگر، مقدم بوده است. و علم

[صفحه 36]

يونان بيشتر جنبه‏ي تجديد حيات داشته تا جنبه‏ي اختراع. امر دوم زمينه‏ي موهوماتي است که نه تنها در علم شرقي وجود داشته، بلکه در علم يوناني نيز چنين بوده است. پنهان داشتن ريشه‏ي شرقي پيشرفت علم در يونان، خود به اندازه‏ي کافي زشت و ناپسند است و بسياري از مورخان با پنهان نگاه داشتن روح توجه به موهومات که در جلوگيري از آن پيشرفت اثر فراوان داشته- و ممکن بوده است آن را يکباره نابود کند- اين خطا را دو چندان کرده‏اند».[1].

و باز درباره‏ي قدمت تمدن مصر، مي‏خوانيم:

«البته ما نمي‏توانيم به ذکر اوضاع و احوالي بپردازيم که در مصر پيش از تاريخ وجود داشته است. اشاره به اين نکته کافي است که فرهنگ ماقبل تاريخ مصر، مربوط به اواخر دوره‏ي سنگ (عصر حجر) بوده است و مصريان باستان در بسياري از فنون کشاورزي پيشرفته بوده‏اند. آن مردم از کاشتن جو، نوعي گندم، تخم بزرک و کتان آگاه بوده و تقويم سالانه هم داشته‏اند. در آن هنگام که پرده‏ي تاريخ بالا مي‏رود و نخستين سلسله‏ي فراعنه‏ي مصر روي کار مي‏آيد، فرهنگ مصري که گواهيهاي بر آن درست است، به اندازه‏اي پيشرفته بوده که نمي‏توان آن را آغاز کار (از لحاظ علم و تمدن) ناميد، بلکه در آن موقع، فرهنگ مصر حالت اوجي داشته که جز از راه گذشتن چند هزار سال زمان (و پشت سر گذاشتن يک دوره‏ي طولاني از کار و تلاش در مسير تکامل فرهنگ و تمدن)، ممکن نبوده است به اين درجه برسد».[2].


صفحه 35، 36.








  1. جورج سارتون، تاريخ علم: مقدمه، ص 11.
  2. جورج سارتون، تاريخ علم: مقدمه، ص 21.