شهر اسکندريه
[صفحه 35] به عنوان مرکز و پايتخت مصر، يکي از شهرهاي مهم و معتبر دنيا محسوب ميشد. اهميت اسکندريه، بيشتر از جهت علمي بود، زيرا پس از اسکندر، جانشينان وي که آنها را «ملوک بطالسه» ناميدهاند، در آن شهر به بسط و گسترش علم و فرهنگ همت گماشتند. آنها در اسکندريه تعدادي موزههاي علمي و تحقيقي و کتابخانه و مراکز تدريس و تحصيل به وجود آوردند و در واقع بناي يک «آکادمي» علوم را در آنجا گذاشتند که در مدتي کوتاه، به مثابه يک حوزهي علمي بزرگ و ارزشمند، شهرتي جهانگير پيدا کرد و مورد توجه و مرکز مراجعهي علماي جهان و طالبان علم از چهارگوشهي دنيا قرار گرفت. به شهادت مدارک و اسناد تاريخي، در آن دوران تقريبا تمام حکما و فلاسفه و دانشمندان و پژوهندگان، به ويژه دانشمندان علوم عقلي و مکتبهاي فلسفي، از تمام دنيا به آنجا روي آورده و در آن شهر، مدارس علمي و کتابخانههاي عظيم و پراهميتي ايجاد کرده بودند. رواج علم و فرهنگ و تربيت علماي بزرگ و نامدار در اين «آکادمي» مهم و معروف تا بدانجا رسيد که بسياري از علماي اسکندريه و دانشمندان حوزهي علمي مصر، به چنان پايه و مايه و درجات بلند علمي دست يافته بودند که با بزرگان علم و فرهنگ يونان برابري ميکردند و در مواردي هم به پايههاي علمي بالاتري رسيدند و از اکابر علمي يونان پيشي گرفتند. لذا نام آنها در رديف مشاهير علمي جهان ثبت شد و تا قرنهاي متمادي چشم جهانيان را خيره ميکرد. در تاييد اين گفتار، نقل سخني از محقق و مورخ معروف «جورج سارتون» بيمناسبت نيست. وي که با وجود مسيحي و غربي بودن، بر اساس وجدان و انصاف علمي، همه جا حقوق سنگين و پربار اسلام را بر گردن علم و فرهنگ و تمدن جهان و به ويژه غرب اعتراف کرده و حتي بيش از بسياري از مسلمين در اين زمينه زحمت کشيده و مدرک و ماخذ ارائه کرده است، در اين زمينه مينويسد: «دو چيز از نظر افتاده و در فهم علم باستاني، چنانکه بوده، اختلافي ايجاد کرده است: امر نخستين مربوط به تصور ناروايي است که دربارهي علوم شرقي رواج دارد. و اين فکر، بسيار کودکانه است که انسان چنان تصور کند که علم را با يونان آغاز کرده است، چرا که بر «معجزهي علوم يونان» هزاران سال کار و تلاش مصر و بينالنهرين و احتمالا سرزمينهاي ديگر، مقدم بوده است. و علم [صفحه 36] يونان بيشتر جنبهي تجديد حيات داشته تا جنبهي اختراع. امر دوم زمينهي موهوماتي است که نه تنها در علم شرقي وجود داشته، بلکه در علم يوناني نيز چنين بوده است. پنهان داشتن ريشهي شرقي پيشرفت علم در يونان، خود به اندازهي کافي زشت و ناپسند است و بسياري از مورخان با پنهان نگاه داشتن روح توجه به موهومات که در جلوگيري از آن پيشرفت اثر فراوان داشته- و ممکن بوده است آن را يکباره نابود کند- اين خطا را دو چندان کردهاند».[1]. و باز دربارهي قدمت تمدن مصر، ميخوانيم: «البته ما نميتوانيم به ذکر اوضاع و احوالي بپردازيم که در مصر پيش از تاريخ وجود داشته است. اشاره به اين نکته کافي است که فرهنگ ماقبل تاريخ مصر، مربوط به اواخر دورهي سنگ (عصر حجر) بوده است و مصريان باستان در بسياري از فنون کشاورزي پيشرفته بودهاند. آن مردم از کاشتن جو، نوعي گندم، تخم بزرک و کتان آگاه بوده و تقويم سالانه هم داشتهاند. در آن هنگام که پردهي تاريخ بالا ميرود و نخستين سلسلهي فراعنهي مصر روي کار ميآيد، فرهنگ مصري که گواهيهاي بر آن درست است، به اندازهاي پيشرفته بوده که نميتوان آن را آغاز کار (از لحاظ علم و تمدن) ناميد، بلکه در آن موقع، فرهنگ مصر حالت اوجي داشته که جز از راه گذشتن چند هزار سال زمان (و پشت سر گذاشتن يک دورهي طولاني از کار و تلاش در مسير تکامل فرهنگ و تمدن)، ممکن نبوده است به اين درجه برسد».[2].
براساس اسناد و مدارک تاريخي، يکي از نقاط بسيار مهم مصر که از لحاظ علوم و تاسيسات علوقعيت ويژهاي داشته، شهر اسکندريه بوده است. اسکندريه که در حال حاضر نيز از شهرهاي مهم و معتبر مصر به شمار ميرود، حدود چهار قرن قبل از ميلاد مسيح توسط اسکندر مقدوني پايهگذاري شد و از آن زمان تا هنگامي که مسلمانان مصر را فتح کردند- يعني مدتي قريب به ده قرن-
صفحه 35، 36.