درمان اعجاب و خودپسندي
يکي از مباحث مهم فلسفه، مبحث رابطهي ممکن الوجود يا واجب الوجود ميباشد. منظور از ممکن الوجود، انسان و همهي پديدههاي عالم هستي است که وجود و عدم برايشان مساوي و يکسان است و هدف از واجب الوجود نيز خداوند سبحان غني بالذات ميباشد. در اينکه بين واجب الوجود و ممکن الوجود چه رابطهاي وجود دارد، دو گونه ميتوان پاسخ داد. با ديد سطحي ميتوان گفت که انسان (و نيز ديگر پديدههاي عالم هستي) «شيء له الربط» يعني چيزي است که براي او ربط است و نيازمند است و با ايجاد واجب الوجود به وجود آمده است، ولي عميقتر از اين تعبير، تعبير فيلسوف بزرگ صدر المتالهين است. وي ميگويد: رابطهي ممکن الوجود با واجب الوجود، «شيء له الربط» نيست، بلکه «هو عين الربط » است، يعني حقيقت ممکن خود ربط به خالق ميباشد. وقتي که رابطهي انسان با خالق جهان رابطهاي اين چنيني است، پس [صفحه 198] چگونه ميتواند خودپسند و خودمحور باشد انساني که آيهي قرآني «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله» (اي مردم، شما محتاج خداييد) را مجسم ببيند و «لا حول و لا قوه الا بالله» (هيچ قدرتي جز قدرت خدا وجود ندارد) را بپذيرد؟ پس بهترين روش درمان استکبار اين است که انسان رابطهي خود را با خداي خود، مطمح نظر قرار دهد و ناچيزي خود را در برابر غني بالذات به دقت ارزيابي کند و ببيند آيا با اين همه فقر و ناچيزي و ناداري، دم از خودمحوري و خودپسندي زدن ابلهانه و احمقانه نيست؟ و مگر نه اين است که خداوند ميفرمايد: «الکبرياء ردائي» (کبر و بزرگي جامهي مخصوص من است)؟ و مگر نه اين است که انسان متکبر ميخواهد در اين حد خود را بسان خداوند تصور کند؟ و آيا اين شرک خفي نيست؟! آري، همين است که علي عليهالسلام را وادار ميکند تا مالک را از عاقبت شوم استکبار برحذر دارد: و اياک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما يعجبک منها و حب الاطراء، فان ذلک من اوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق ما يکون من احسان المحسنين. و اياک و المن علي رعيتک باحسانک، او التزيد فيما کان من فعلک، او ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک، فان المن يبطل الاحسان و التزيد يذهب بنور الحق و الخلف يوجب المقت عندالله و الناس، قال الله تعالي: «کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون». از خودپسندي و اطمينان داشتن به چيزي که از آن خوشت ميآيد و نيز از ستايش و تعريف مردم برحذر باش، زيرا در اين حالتها شيطان فرصتي مييابد و نيکيهاي نيکوکاران را محو و نابود ميکند. برحذر باش از اينکه با احساني که به رعيت ميکني، منتي بر سر آنان بگذاري و يا کاري که برايشان انجام ميدهي، زيادتر از اندازه آن را به رخشان بکشي و بزرگ جلوه دهي و يا اگر وعدهاي به آنان ميدهي، از آن سرپيچي و تخلف نمايي، زيرا منت، احسان را باطل و بيپاداش ميگرداند و زيادتر از اندازه جلوه دادن نور، [صفحه 199] حقيقت را از بين ميبرد و خلف وعده خشم و غضب خدا و مردم را افزايش ميدهد. خداوند متعال ميفرمايد: «خداوند از قولي (منظور هر گونه قول دادن است) که ميدهيد و بدان عمل نميکنيد سخت غضبناک خواهد شد.». در اين کلمات، حضرت پس از بيان زشتي استکبار، سه مطلب اساسي ديگر را نيز مورد عنايت قرار داده است: اول. منت اصولا در تعاليم اسلامي منت در همه جا محکوم است- چه منت مردم به مردم و چه منت دولت به مردم-، زيرا که اولا انفاق و صدقه (و به عبارت ديگر کمک به ديگران) براي اين است که فقرا از وضع دلخراش زندگي فقيرانه نجات پيدا کنند و با تامين احتياجات مادي، ناراحتي روحيشان برطرف گردد، در صورتي که اگر به دنبال انفاق و بخشش، منت بوده باشد، نه تنها اين هدف عملي نشده بلکه لطمهي سنگينتري بر روح مستمندان وارد آمده است. ثانيا آنچه که دولت به عنوان خدمت ارائه ميدهد، انجام وظيفه است و نميتوان بر کسي منت گذاشت. ثالثا انفاق و بخشش بايستي وجههي خدايي داشته باشد و منت حاکي از اين است که عمل انجام شده براي خدا نبوده است. رابعا خداوند متعالي که حاکم علي الاطلاق و صاحب همهي قدرتها و نيروهاست، در بخشش اينهمه نعمتهاي هستي (جز نعمت رسولالله صلي الله عليه و آله و نعمت اسلام) بر انسانها منت نگذاشته است و اگر انساني در مقابل احسان به ديگري منت بگذارد، حاکي از اين خواهد بود که براي خود استقلال قائل شده و نعمت را از آن خود ميداند، در صورتي که به حکم «لا حول و لا قوه الا بالله» مالک همهي هستي اوست و از اوست (انا لله و انا اليه راجعون). دوم. خلف وعده در اسلام تخلف از وعده در حکم بيديني و بيايماني است. قرآن در همين زمينه ميفرمايد: «کبر مقتا عندالله و...». در مقابل، وفاي به عهد از نشانههاي ايمان و پايبندي به مسائل اسلامي است. اگر مسوولي به مردم وعدهاي بدهد و [صفحه 200] از آن تخلف کند، علاوه بر اينکه مورد غضب خدا قرار خواهد گرفت، زيان اين تخلف متوجه دولت خواهد شد و لذا شايسته است مسوولان وعدههايي را مطرح کنند که صددرصد ميتوانند به آن عمل نمايند و از دادن وعدههايي که احتمال تخلف از آن هست، پرهيز کنند. سوم. مبالغهگويي حقيقت و آنچه که از حقيقت برخوردار است، از نورانيت و روشنايي مخصوص به خود بهرهمند ميباشد و لذا انساني که في المثل دروغ ميگويد، در باطن خود گرفتار عذاب وجدان است و در تاريکي و سيهدلي بسر ميبرد، در حاليکه انسان راستگو از نورانيت و روشنايي برخوردار است. روي اين اصل، گفتن آنچه که تحقق يافته است، مردم را متنفر نميکند، بلکه انسانها با مشاهدهي نورانيت مجذوب حقيقت خواهند شد. از اينرو، شايسته نيست دولت اسلامي کارهاي انجام شده را به صورتي اغراق آميز و با مبالغه و بيش از آنچه انجام گرفته با مردم مطرح کند، زيرا مردم با ديدن عملکرد واقعي، فريفتهي حقيقت ميشوند و با احساس مبالغه و گزافهگويي، مسوولان را خائن و بياعتقاد به مباني اسلامي تلقي خواهند کرد.
يکي از مسائل مهم اخلاقي (که در رابطه با مسوولان و زمامداران جنبهي اجتماعي پيدا ميکند) مسئلهي خودپسندي، خودبيني و خودمحوري است. در مباحث گذشته از زشتي و بدي اين رذيله سخن گفتيم، در اين قسمت روش درمان اين حالت را از ديدگاه فلسفي مطرح ميکنيم:
صفحه 198، 199، 200.