درمان اعجاب و خودپسندي











درمان اعجاب و خودپسندي



يکي از مسائل مهم اخلاقي (که در رابطه با مسوولان و زمامداران جنبه‏ي اجتماعي پيدا مي‏کند) مسئله‏ي خودپسندي، خودبيني و خودمحوري است. در مباحث گذشته از زشتي و بدي اين رذيله سخن گفتيم، در اين قسمت روش درمان اين حالت را از ديدگاه فلسفي مطرح مي‏کنيم:

يکي از مباحث مهم فلسفه، مبحث رابطه‏ي ممکن الوجود يا واجب الوجود مي‏باشد. منظور از ممکن الوجود، انسان و همه‏ي پديده‏هاي عالم هستي است که وجود و عدم برايشان مساوي و يکسان است و هدف از واجب الوجود نيز خداوند سبحان غني بالذات مي‏باشد. در اينکه بين واجب الوجود و ممکن الوجود چه رابطه‏اي وجود دارد، دو گونه مي‏توان پاسخ داد. با ديد سطحي مي‏توان گفت که انسان (و نيز ديگر پديده‏هاي عالم هستي) «شي‏ء له الربط» يعني چيزي است که براي او ربط است و نيازمند است و با ايجاد واجب الوجود به وجود آمده است، ولي عميق‏تر از اين تعبير، تعبير فيلسوف بزرگ صدر المتالهين است. وي مي‏گويد: رابطه‏ي ممکن الوجود با واجب الوجود، «شي‏ء له الربط» نيست، بلکه «هو عين الربط » است، يعني حقيقت ممکن خود ربط به خالق مي‏باشد.

وقتي که رابطه‏ي انسان با خالق جهان رابطه‏اي اين چنيني است، پس

[صفحه 198]

چگونه مي‏تواند خودپسند و خودمحور باشد انساني که آيه‏ي قرآني «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله» (اي مردم، شما محتاج خداييد) را مجسم ببيند و «لا حول و لا قوه الا بالله» (هيچ قدرتي جز قدرت خدا وجود ندارد) را بپذيرد؟

پس بهترين روش درمان استکبار اين است که انسان رابطه‏ي خود را با خداي خود، مطمح نظر قرار دهد و ناچيزي خود را در برابر غني بالذات به دقت ارزيابي کند و ببيند آيا با اين همه فقر و ناچيزي و ناداري، دم از خودمحوري و خودپسندي زدن ابلهانه و احمقانه نيست؟ و مگر نه اين است که خداوند مي‏فرمايد: «الکبرياء ردائي» (کبر و بزرگي جامه‏ي مخصوص من است)؟ و مگر نه اين است که انسان متکبر مي‏خواهد در اين حد خود را بسان خداوند تصور کند؟ و آيا اين شرک خفي نيست؟!

آري، همين است که علي عليه‏السلام را وادار مي‏کند تا مالک را از عاقبت شوم استکبار برحذر دارد:

و اياک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما يعجبک منها و حب الاطراء، فان ذلک من اوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق ما يکون من احسان المحسنين.

و اياک و المن علي رعيتک باحسانک، او التزيد فيما کان من فعلک، او ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک، فان المن يبطل الاحسان و التزيد يذهب بنور الحق و الخلف يوجب المقت عندالله و الناس، قال الله تعالي: «کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون».

از خودپسندي و اطمينان داشتن به چيزي که از آن خوشت مي‏آيد و نيز از ستايش و تعريف مردم برحذر باش، زيرا در اين حالتها شيطان فرصتي مي‏يابد و نيکيهاي نيکوکاران را محو و نابود مي‏کند.

برحذر باش از اينکه با احساني که به رعيت مي‏کني، منتي بر سر آنان بگذاري و يا کاري که برايشان انجام مي‏دهي، زيادتر از اندازه آن را به رخشان بکشي و بزرگ جلوه دهي و يا اگر وعده‏اي به آنان مي‏دهي، از آن سرپيچي و تخلف نمايي، زيرا منت، احسان را باطل و بي‏پاداش مي‏گرداند و زيادتر از اندازه جلوه دادن نور،

[صفحه 199]

حقيقت را از بين مي‏برد و خلف وعده خشم و غضب خدا و مردم را افزايش مي‏دهد. خداوند متعال مي‏فرمايد: «خداوند از قولي (منظور هر گونه قول دادن است) که مي‏دهيد و بدان عمل نمي‏کنيد سخت غضبناک خواهد شد.».

در اين کلمات، حضرت پس از بيان زشتي استکبار، سه مطلب اساسي ديگر را نيز مورد عنايت قرار داده است:

اول. منت

اصولا در تعاليم اسلامي منت در همه جا محکوم است- چه منت مردم به مردم و چه منت دولت به مردم-، زيرا که اولا انفاق و صدقه (و به عبارت ديگر کمک به ديگران) براي اين است که فقرا از وضع دلخراش زندگي فقيرانه نجات پيدا کنند و با تامين احتياجات مادي، ناراحتي روحيشان برطرف گردد، در صورتي که اگر به دنبال انفاق و بخشش، منت بوده باشد، نه تنها اين هدف عملي نشده بلکه لطمه‏ي سنگين‏تري بر روح مستمندان وارد آمده است. ثانيا آنچه که دولت به عنوان خدمت ارائه مي‏دهد، انجام وظيفه است و نمي‏توان بر کسي منت گذاشت. ثالثا انفاق و بخشش بايستي وجهه‏ي خدايي داشته باشد و منت حاکي از اين است که عمل انجام شده براي خدا نبوده است. رابعا خداوند متعالي که حاکم علي الاطلاق و صاحب همه‏ي قدرتها و نيروهاست، در بخشش اينهمه نعمتهاي هستي (جز نعمت رسول‏الله صلي الله عليه و آله و نعمت اسلام) بر انسانها منت نگذاشته است و اگر انساني در مقابل احسان به ديگري منت بگذارد، حاکي از اين خواهد بود که براي خود استقلال قائل شده و نعمت را از آن خود مي‏داند، در صورتي که به حکم «لا حول و لا قوه الا بالله» مالک همه‏ي هستي اوست و از اوست (انا لله و انا اليه راجعون).

دوم. خلف وعده

در اسلام تخلف از وعده در حکم بي‏ديني و بي‏ايماني است. قرآن در همين زمينه مي‏فرمايد: «کبر مقتا عندالله و...». در مقابل، وفاي به عهد از نشانه‏هاي ايمان و پاي‏بندي به مسائل اسلامي است. اگر مسوولي به مردم وعده‏اي بدهد و

[صفحه 200]

از آن تخلف کند، علاوه بر اينکه مورد غضب خدا قرار خواهد گرفت، زيان اين تخلف متوجه دولت خواهد شد و لذا شايسته است مسوولان وعده‏هايي را مطرح کنند که صددرصد مي‏توانند به آن عمل نمايند و از دادن وعده‏هايي که احتمال تخلف از آن هست، پرهيز کنند.

سوم. مبالغه‏گويي

حقيقت و آنچه که از حقيقت برخوردار است، از نورانيت و روشنايي مخصوص به خود بهره‏مند مي‏باشد و لذا انساني که في المثل دروغ مي‏گويد، در باطن خود گرفتار عذاب وجدان است و در تاريکي و سيه‏دلي بسر مي‏برد، در حاليکه انسان راستگو از نورانيت و روشنايي برخوردار است. روي اين اصل، گفتن آنچه که تحقق يافته است، مردم را متنفر نمي‏کند، بلکه انسانها با مشاهده‏ي نورانيت مجذوب حقيقت خواهند شد. از اينرو، شايسته نيست دولت اسلامي کارهاي انجام شده را به صورتي اغراق آميز و با مبالغه و بيش از آنچه انجام گرفته با مردم مطرح کند، زيرا مردم با ديدن عملکرد واقعي، فريفته‏ي حقيقت مي‏شوند و با احساس مبالغه و گزافه‏گويي، مسوولان را خائن و بي‏اعتقاد به مباني اسلامي تلقي خواهند کرد.


صفحه 198، 199، 200.