وفاي به عهد
اين اصل در محدودهي روابط داخلي مسلمان با يکديگر خلاصه نميشود، بلکه مسلمين موظفند در برابر بيگانگان و کفار نيز اين اصل را رعايت نمايند. [صفحه 191] و ان عقدت بينک و بين عدولک عقده، او البسته منک ذمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع ذمتک بالامانه و اجعل نفسک جنه دون ما اعطيت، فانه ليس من فرائض الله شيء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلک المشرکون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر. فلا تغدرن بذمتک و لا تخيسن بعهدک و لا تختلن عدوک، فانه لا يجتري علي الله الا جاهل شقي. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسکنون الي منعته و يستقيضون الي جواره، فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه. و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل و لا تعولن علي لحن قول بعد التاکيد و التوثقه. و لا يدعونک ضيق امر لزمک فيه عهد الله الي طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرک علي ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته خير من غدر تخاف تبعته و ان تحيط بک من الله فيه طلبه، لا تستقيل فيها دنياک و لا آخرتک. اگر بين خود و دشمنت پيمان بستي يا به او امان دادي، به عهدت وفا کن و شرط امانت را روي تعهدي که کردهاي بجاي آر و خود را در مقابل چيزي که به دشمن دادهاي، سپر قرار ده، زيرا هيچيک از واجبات الهي که همهي مردم با انديشههاي گوناگون و عقيدههاي پراکندهاي که دارند دربارهي آن شديدا اجتماع داشته باشند، بهتر از وفاي به عهد نيست. و مشرکان هم پيش از اسلام وفاي به عهد را بين خود لازم ميدانستند، براي اينکه وبال پيمانشکني و خيانت را دريافته بودند. پس مبادا به عهدي که بستهاي وفا نکني. و هيچوقت عهدت را نقض نکن و دشمنت را فريب مده، زيرا غير از آدم بدبخت و نادان کسي را ياراي آن نيست که پيماني را که به نام خدا با اين و آن ميبندد زير پا گذارد. خداوند عهد و پيمانش را باعث ايمني و حريم آسايش نموده است که در سايهي آن انسانها به زندگي ادامه دهند، پس در اين راه، دغلکاري و فريب و نيرنگ و فساد نيست. [صفحه 192] نبايد قرار دادي را امضاء کني که در آن راه فرار و بهانهتراشي باز باشد. پس از تحکيم و تنظيم قرار داد، گفتار دو پهلو (توريه، تفسير و تاويل)[2] بکار مبر و سختي کار که بايد در آن عهد خدا را مراعات کني، تو را بدون حق وادار به شکستن پيمان نسازد. زيرا شکيبايي در برابر مشکلي که اميد گشايش آن را داري و عاقبت پسنديدهاي که برايت ببار ميآورد بهتر از نيرنگي است که وبالش گردنت را بگيرد و از ناحيهي خدا چنان مورد تعقيب قرار گيري که در دنيا و آخرت هذري برايت نباشد. [صفحه 193] خدا، ما بعد از تو ضعيف و هلاک گشتيم. فرمود: من با فلان مرد وعده دارم که در اينجا باشم و از اينجا حرکت نميکنم تا او بيايد. مردم به سوي آن مرد رفتند و گفتند: اي دشمن خدا، با پيغمبر خدا پيمان ميبندي و آن را ميشکني؟ آن مرد متوجه شده و به سوي اسماعيل آمد و عرض کرد: اي پيغمبر خدا، (مرا ببخش) من اين وعده را فراموش نموده بودم. امام صادق عليهالسلام پس از نقل اين داستان ميفرمايد: خداوند به واسطهي اين روش، حضرت اسماعيل را در قرآن «صادق الوعد» خوانده است.[3]. در جاي ديگر امام صادق عليهالسلام در خصوص روش رسولالله صلي الله عليه و آله ميفرمايد: پيامبر اسلام با مردي وعده گذارد که بر سنگي بنشيند تا او بيايد. او رفت و آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد. ياران حضرت عرض کردند: يا رسول الله، چه ميشود اگر از آفتاب به سايه بيايي؟ فرمود: من با او در اينجا وعده گذاردهام و اگر او نيايد تا قيامت همين جا خواهم بود![4]. از مجموع اين مطالب و ديگر آثار وارده از ائمهي معصومين عليهمالسلام در زمينهي پيمانشکني ميفهميم که پيمانشکني و ارج قائل نشدن نسبت به تعهدات، آثار زيانبار و مخربي را در پي خواهد داشت، زيرا انسان (به قول فلاسفه) مدني بالطبع است و هميشه در جستجوي اين است که با ديگر افراد معاشرت و رفت و آمد داشته باشد. اين نوع زندگي اجتماعي ايجاب ميکند که هر انساني نسبت به تعهدات خويشتن پايبند باشد و با هر عاملي (اين عوامل در جملات مولا عبارتند از «ادغال» و «مدالسه»، «خداع») که باعث پيمانشکني و نقض تعهد گردد، ستيز نمايد و گرنه نظام اجتماع (و کل جهان) از هم خواهد گسيخت. بر همين اساس، حقوقدانان جهان يکي از مباحث عمده را مبحث «معاهدات» قرار دادهاند و معتقدند که ايجاد تعهدات بينالمللي در رواج حس تفاهم و مسالمتجويي و صلحطلبي مفيد و لازم ميباشد. بر همين مبنا رسولالله صلي الله عليه و آله نيز در دوران رسالتش معاهداتي را با مشرکان، مسيحيان نجران، اهل کتاب و قبايل عرب امضاء کرده است. [صفحه 194]
وفاي به عهد و پايبندي به تعهدات از نظر اسلام از عالي ترين فضايل انساني است. قرآن کريم و آثار ائمهي معصومين عليهمالسلام حاکي از اين است که وفاي به عهد يکي از شرايط اساسي «ايمان» محسوب ميشود و تخطي از آن در حکم بيديني و بي ايماني است.[1].
صفحه 191، 192، 193، 194.
امام عليهالسلام فرمود: جميع شرايط دين در سه چيز خلاصه ميشود: اول گفتار حق، دوم داوري براساس، عدل، سوم وفاي به عهد. در تاريخ ميخوانيم که سعيد بن جبير يکي از ياران باوفاي اميرالمومنين علي عليهالسلام را با اجبار وارد قصر حجاج بن يوسف کردند. حجاج پرسيد: نظر تو دربارهي من چگونه است؟ پاسخ داد «انت قاسط عادل» (تو مردي عادل هستي). پس از ختم مجلس، حجاج از ياران خود پرسيد: نظر سعيد چطور بود؟ گفتند: جز خوبي و نيکي تو چيزي نبود. حجاج گفت: سعيد نظرش بدگويي من بود، منظورش از «قاسط» آيهي «اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» و هدفش از عادل، عدول از حق و حقيقت است. در مورد ديگر آمده است که هارونالرشيد در دوران سلطنتش دستور داد تمام مردان برامکه را قتل عام کردند. زني از برامکه به حضورش آمد و درخواست کمک کرد، وي نيز دستور کمک داد. زن پس از دريافت کمک خطاب به هارون گفت: «اقرالله عينيک و فرحک بما آتاک، حکمت بالقسط و العدل» (خداوند چشمانت را روشن گرداند و تو را به خاطر عطايي که کردي شاد کند. تو براساس قسط و عدل حکم کردي.) هاورن پرسيد: از کدام قبيلهاي؟ گفت: از آل برامکه که تو دستور دادي مردان ما را کشتند. پس از رفتن زن هارون گفت: اين زن مرا به زشتي ياد کرد، چون که قصدش از لفظ «اقر» به معناي استقرار بود (يعني چشمانت از حرکت بازمانده، کور شود)، هدفش از «فرحک» اشاره به آيهاي است که در خصوص اين دنيا نازل شده و از «قسط» آيهي «اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» و از «عدل»، عدول از حق و حقيقت را اراده کرده بود.