وفاي به عهد











وفاي به عهد



وفاي به عهد و پايبندي به تعهدات از نظر اسلام از عالي ترين فضايل انساني است. قرآن کريم و آثار ائمه‏ي معصومين عليهم‏السلام حاکي از اين است که وفاي به عهد يکي از شرايط اساسي «ايمان» محسوب مي‏شود و تخطي از آن در حکم بي‏ديني و بي ايماني است.[1].

اين اصل در محدوده‏ي روابط داخلي مسلمان با يکديگر خلاصه نمي‏شود، بلکه مسلمين موظفند در برابر بيگانگان و کفار نيز اين اصل را رعايت نمايند.

[صفحه 191]

و ان عقدت بينک و بين عدولک عقده، او البسته منک ذمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع ذمتک بالامانه و اجعل نفسک جنه دون ما اعطيت، فانه ليس من فرائض الله شي‏ء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلک المشرکون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر.

فلا تغدرن بذمتک و لا تخيسن بعهدک و لا تختلن عدوک، فانه لا يجتري علي الله الا جاهل شقي.

و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسکنون الي منعته و يستقيضون الي جواره، فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه.

و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل و لا تعولن علي لحن قول بعد التاکيد و التوثقه.

و لا يدعونک ضيق امر لزمک فيه عهد الله الي طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرک علي ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته خير من غدر تخاف تبعته و ان تحيط بک من الله فيه طلبه، لا تستقيل فيها دنياک و لا آخرتک.

اگر بين خود و دشمنت پيمان بستي يا به او امان دادي، به عهدت وفا کن و شرط امانت را روي تعهدي که کرده‏اي بجاي آر و خود را در مقابل چيزي که به دشمن داده‏اي، سپر قرار ده، زيرا هيچيک از واجبات الهي که همه‏ي مردم با انديشه‏هاي گوناگون و عقيده‏هاي پراکنده‏اي که دارند درباره‏ي آن شديدا اجتماع داشته باشند، بهتر از وفاي به عهد نيست. و مشرکان هم پيش از اسلام وفاي به عهد را بين خود لازم مي‏دانستند، براي اينکه وبال پيمان‏شکني و خيانت را دريافته بودند.

پس مبادا به عهدي که بسته‏اي وفا نکني. و هيچوقت عهدت را نقض نکن و دشمنت را فريب مده، زيرا غير از آدم بدبخت و نادان کسي را ياراي آن نيست که پيماني را که به نام خدا با اين و آن مي‏بندد زير پا گذارد.

خداوند عهد و پيمانش را باعث ايمني و حريم آسايش نموده است که در سايه‏ي آن انسانها به زندگي ادامه دهند، پس در اين راه، دغلکاري و فريب و نيرنگ و فساد نيست.

[صفحه 192]

نبايد قرار دادي را امضاء کني که در آن راه فرار و بهانه‏تراشي باز باشد. پس از تحکيم و تنظيم قرار داد، گفتار دو پهلو (توريه، تفسير و تاويل)[2] بکار مبر و سختي کار که بايد در آن عهد خدا را مراعات کني، تو را بدون حق وادار به شکستن پيمان نسازد. زيرا شکيبايي در برابر مشکلي که اميد گشايش آن را داري و عاقبت پسنديده‏اي که برايت ببار مي‏آورد بهتر از نيرنگي است که وبالش گردنت را بگيرد و از ناحيه‏ي خدا چنان مورد تعقيب قرار گيري که در دنيا و آخرت هذري برايت نباشد.

[صفحه 193]

خدا، ما بعد از تو ضعيف و هلاک گشتيم. فرمود: من با فلان مرد وعده دارم که در اينجا باشم و از اينجا حرکت نمي‏کنم تا او بيايد. مردم به سوي آن مرد رفتند و گفتند: اي دشمن خدا، با پيغمبر خدا پيمان مي‏بندي و آن را مي‏شکني؟ آن مرد متوجه شده و به سوي اسماعيل آمد و عرض کرد: اي پيغمبر خدا، (مرا ببخش) من اين وعده را فراموش نموده بودم. امام صادق عليه‏السلام پس از نقل اين داستان مي‏فرمايد: خداوند به واسطه‏ي اين روش، حضرت اسماعيل را در قرآن «صادق الوعد» خوانده است.[3].

در جاي ديگر امام صادق عليه‏السلام در خصوص روش رسول‏الله صلي الله عليه و آله مي‏فرمايد: پيامبر اسلام با مردي وعده گذارد که بر سنگي بنشيند تا او بيايد. او رفت و آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد. ياران حضرت عرض کردند: يا رسول الله، چه مي‏شود اگر از آفتاب به سايه بيايي؟ فرمود: من با او در اينجا وعده گذارده‏ام و اگر او نيايد تا قيامت همين جا خواهم بود![4].

از مجموع اين مطالب و ديگر آثار وارده از ائمه‏ي معصومين عليهم‏السلام در زمينه‏ي پيمانشکني مي‏فهميم که پيمانشکني و ارج قائل نشدن نسبت به تعهدات، آثار زيانبار و مخربي را در پي خواهد داشت، زيرا انسان (به قول فلاسفه) مدني بالطبع است و هميشه در جستجوي اين است که با ديگر افراد معاشرت و رفت و آمد داشته باشد. اين نوع زندگي اجتماعي ايجاب مي‏کند که هر انساني نسبت به تعهدات خويشتن پاي‏بند باشد و با هر عاملي (اين عوامل در جملات مولا عبارتند از «ادغال» و «مدالسه»، «خداع») که باعث پيمانشکني و نقض تعهد گردد، ستيز نمايد و گرنه نظام اجتماع (و کل جهان) از هم خواهد گسيخت. بر همين اساس، حقوقدانان جهان يکي از مباحث عمده را مبحث «معاهدات» قرار داده‏اند و معتقدند که ايجاد تعهدات بين‏المللي در رواج حس تفاهم و مسالمت‏جويي و صلح‏طلبي مفيد و لازم مي‏باشد. بر همين مبنا رسول‏الله صلي الله عليه و آله نيز در دوران رسالتش معاهداتي را با مشرکان، مسيحيان نجران، اهل کتاب و قبايل عرب امضاء کرده است.

[صفحه 194]


صفحه 191، 192، 193، 194.








  1. ابي‏مالک که يکي از ياران امام سجاد عليه‏السلام مي‏باشد، روزي به حضرت عرض کرد: يابن رسول الله، همه‏ي شرايط دين چيست و با چه شرايطي انسان، متدين به دين الهي خواهد شد؟

    امام عليه‏السلام فرمود: جميع شرايط دين در سه چيز خلاصه مي‏شود: اول گفتار حق، دوم داوري براساس، عدل، سوم وفاي به عهد.

  2. هرگاه يک لفظ داراي دو معنا باشد و گوينده‏ي کلام معناي دوم لفظ را اراده کند، اين نوع سخن گفتن را «توريه» مي‏گويند.

    در تاريخ مي‏خوانيم که سعيد بن جبير يکي از ياران باوفاي اميرالمومنين علي عليه‏السلام را با اجبار وارد قصر حجاج بن يوسف کردند. حجاج پرسيد: نظر تو درباره‏ي من چگونه است؟ پاسخ داد «انت قاسط عادل» (تو مردي عادل هستي). پس از ختم مجلس، حجاج از ياران خود پرسيد: نظر سعيد چطور بود؟ گفتند: جز خوبي و نيکي تو چيزي نبود. حجاج گفت: سعيد نظرش بدگويي من بود، منظورش از «قاسط» آيه‏ي «اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» و هدفش از عادل، عدول از حق و حقيقت است.

    در مورد ديگر آمده است که هارون‏الرشيد در دوران سلطنتش دستور داد تمام مردان برامکه را قتل عام کردند. زني از برامکه به حضورش آمد و درخواست کمک کرد، وي نيز دستور کمک داد. زن پس از دريافت کمک خطاب به هارون گفت: «اقرالله عينيک و فرحک بما آتاک، حکمت بالقسط و العدل» (خداوند چشمانت را روشن گرداند و تو را به خاطر عطايي که کردي شاد کند. تو براساس قسط و عدل حکم کردي.) هاورن پرسيد: از کدام قبيله‏اي؟ گفت: از آل برامکه که تو دستور دادي مردان ما را کشتند. پس از رفتن زن هارون گفت: اين زن مرا به زشتي ياد کرد، چون که قصدش از لفظ «اقر» به معناي استقرار بود (يعني چشمانت از حرکت بازمانده، کور شود)، هدفش از «فرحک» اشاره به آيه‏اي است که در خصوص اين دنيا نازل شده و از «قسط» آيه‏ي «اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» و از «عدل»، عدول از حق و حقيقت را اراده کرده بود.

  3. بحار الانوار: ج 15، ص 144.
  4. بحارالانوار: ج 15، ص 144.