آيينه حديث











آيينه حديث



دوست بد: «في وصيه اميرالمومنين لولده الحسن عليه‏السلام انه قال فيها: و اياک و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السوء، فان قرين السوء يغر جليسه[1] اميرالمومنين عليه‏السلام ضمن وصاياي خود به امام حسن مجتبي عليه‏السلام فرمود: و از مراکز بد نام بپرهيز، از مجالسي که مورد سوء ظن است دوري کن و بدان که رفيق بد، دوست خود را فريب مي‏دهد و ميل او را به کارهاي ناپسند تحريک مي‏کند و سرانجام آلوده‏اش مي‏سازد».[2].


همنشين خطرناک: «احذر مجالسه قرين السوء، فانه يهلک مقارنه و يردي مصاحبه[3] از همنشين و رفيق بد دوري کنيد، زيرا او رفيق

[صفحه 59]

خود را فاسد و هلاک مي‏کند».[4].


دروغگو: «اياک و مصادقه الکذاب، فانه کالسراب يقرب عليک البعيد و يبعد عليک القريب[5] از دوستي با دروغگو بپرهيز، زيرا دروغگو چون سراب است. دور را در نظر تو نزديک و نزديک را براي تو دور جلوه مي‏دهد».

بخيل: «يا بني، اياک و مصادقه البخيل، فانه يقعد عنک احوج ما تکون اليه[6] پسرم، از دوستي با بخيل پرهيز کن که تو را از آنچه که به آن شديدا نياز داري باز مي‏دارد».

چاپلوس: «لا تصحب المالق فيزين لک فعله و يود انک مثله[7] با چاپلوس رفاقت نکن که با او چرب زباني تو را اغفال مي‏کند، کار نارواي خود را در نظرت زيبا مي‏نمايد و دوست دارد که تو نيز مانند وي باشي».

فاسد و شرير: «لا تصحب الشرير، فان طبعک يسرق من طبعه شرا و انت لا تعلم[8] از مصاحبت با مردم شرير و فاسد بپرهيز، که طبيعت تو بدي و ناپاکي را از طبع منحرف او مي‏دزدد و تو از آن بي خبري».

[صفحه 60]

«و اياک و مصاحبه الفساق، فان الشر بالشر ملحق[9] از دوستي و همنشيني با بدان و افراد فاسق و فاسد بپرهيز، که بدي با بدي و زشتي پيوسته است».

آلوده‏ي گناهکار: «اياک و مصادقه الفاجر، فانه يبيعک التافه[10] از دوستي با انسان آلوده‏ي گناهکار پرهيز کن، زيرا تو را به چيز کمي مي‏فروشد».

ناشناس: «لا ترغبن في موده من لا تکشفه[11] در دوستي که او را نمي‏شناسي رغبت مکن».

دشمن دوست: «لا تتخذن عدو صديقک صديقا فتعادي صديقک[12] هرگز دشمن دوست خود را به دوستي انتخاب مکن، زيرا با اين کار با دوستت به دشمني برخاسته‏اي».

عيبجو: «اياک و معاشره متتبعي عيوب الناس، فانه لم يسلم مصاحبهم منهم[13] از همنشيني و مجالست با عيبجويان پرهيز کن، که همنشين آنان از آسيبشان سالم نمي‏ماند».

سخن چين: «لا تعجلن الي صديق واش و ان تشبه بالناصحين، فان الساعي ظالم لمن سعي به، غاش لمن سعي اليه[14] به سوي دوست نمام

[صفحه 61]

و سخن چين مشتاب، اگر چه او خود را مانند پنددهنده جلوه دهد، زيرا که شخص بد خواه و نمام، درباره‏ي آن کس که در صدد بدي با اوست ظلم‏کننده است و به کسي که بخواهد با آن سخن چين بدي کند خائن است».

آدم پست: «لا تکثرن من اللئيم، فانه ان صحبتک نعمه حسدک و ان طرفتک نائبه قذفک[15] با ناکس و آدم پست، بسيار دوستي و رفاقت نکن، زيرا اگر نعمتي به تو برسد او بر تو رشک برد و اگر مصيبتي به تو راه يابد تو را بيندازد (و شادي کند)».

نادان و احمق: «موده الحمقي تزول کما يزول السراب و تقشع کما تقشع الضباب[16] دوستي نادان مانند سراب، زود از بين مي‏رود و همچون ابر زود پاره پاره مي‏شود».

«صديق الاحمق في تعب[17] کسي که رفيق احمق دارد، همواره در رنج و ناراحتي است».

«موده الاحمق کشجره النار ياکل بعضها بعضا[18] دوستي نادان همچون درخت آتش است که بعضي از آنها بعضي ديگر را مي‏خورد».

«اياک و مصادقه الاحمق، فانه يريد ان ينفعک فيضرک[19] از رفاقت با

[صفحه 62]

نادان بپرهيز، زيرا مي‏خواهد به تو نفع برساند (اما) زيان مي‏رساند».

«موده الجهال متغيره الاحوال و شيکه الانتقال[20] دوستي با نادان، هر آن و ساعتي به يک رنگ است و از بين رفتنش نزديک است».

«صحبه الاحمق عذاب الروح[21] همنشيني با نادان روح را رنج مي‏دهد».[22] «صديق الاحمق معرض للعطب[23] دوست شخص نادن، هميشه در لب پرتگاه تباهي است».

«احذر مجالسه الجاهل کما تامن من مصاحبه العاقل[24] از همنشيني با نادان کناره بگير، بدان گونه که از نشست و برخاست با خردمند در امن و آسوده‏اي».

«مشاوره الجاهل المشفق خطاء[25] با دوست مهربان نادان مشورت کردن، خطاست».

دنيا دوستان: «موده ابناء الدنيا تزول لادني عارض يعرض[26] دوستي دنيا زدگان به کمترين چيزي که پيدا شود و پيش آيد از بين مي‏رود».

[صفحه 63]



صفحه 59، 60، 61، 62، 63.





  1. بحار الانوار، ج 23، ص 55.
  2. تو را از برگ گل هر چند دامن پاک‏تر باشد
    مشو با ناکسان همدم که صحبت را اثر باشد


    با بدان منشين که صحبت بد
    گر چه پاکي تو را پليد کند


    آفتابي بدين بزرگي را
    لکه‏اي ابر ناپديد کند.

  3. غرر الحکم، ج 1، ص 142، ح 21.
  4. تا تواني مي‏گريز از يار بد
    يار بد بدتر بود از مار بد


    مار بد تنها همي بر جان زند
    يار بد بر جان و بر ايمان زند.

  5. نهج‏البلاغه، حکمت 38.
  6. غرر الحکم، ج 1، ص 148، ح 16.
  7. نهج‏البلاغه، حکمت 293.
  8. شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 2، ص 272.
  9. نهج‏البلاغه، نامه‏ي 69.
  10. همان، حکمت 38.
  11. غرر الحکم، ج 2، ص 800، ح 18.
  12. نهج‏البلاغه، نامه‏ي 31.
  13. فهرست غرر، ص 286.
  14. غرر الحکم، ج 2، ص 812، ح 176.
  15. غرر الحکم، ج 2، ص 814، ح 189.
  16. همان، ص 763، ح 118.
  17. فهرست غرر، ص 83.
  18. غرر الحکم، ج 2، ص 763، ح 116.
  19. نهج‏البلاغه، حکمت 38.
  20. غرر الحکم، ج 2، ص 764، ح 122.
  21. همان، ج 1، ص 455، ح 31.
  22. روح را صحبت ناجنس عذابي است اليم.
  23. غرر الحکم، ج 1، ص 457، ح 46.
  24. همان، ص 143، ح 29.
  25. همان، ج 2، ص 767، ح 148.
  26. همان، ص 763، ح 117.