آيينه حديث
ياد دوست: «الذکر مجالسه المحبوب[2]، ياد دوست بودن، همنشيني با اوست». دوست پند گوي: «لا شفيق کالودود الناصح[3] هيچ مهرباني، همچون دوست درست و پندگوي نيست». [صفحه 41] دوست آيينهي دوست: «و امحض اخاک النصيحه حسنه کانت او قبيحه[4] همواره دوست خود را با پند و اندرز نصيحت کن، چه خوب باشد يا (به ظاهر) زشت، (که او را برنجاند)». مشورت با دوست: «مشاوره الحازم المشفق ظفر[5] با دوست مهربان دور انديش مشورت کردن، پيروزي ميآورد». نشانهي جوانمردي: «من الکرم اصطناع المعروف و بذل الرفد[6] نيکي را به کار بستن، و بخشيدن و عطا کردن به دوستان از جوانمردي است». برابري در دوستي: «ما حفظت الاخوه بمثل المواساه[7] هيچ چيزي بمانند برابري، برادري را نگهداري نمينمايد». سزاوار دوستي: «من احسن الوفاء استحق بالاصطفاء[8] هر کس نيکو وفاداري کند، سزاوار برگزيده شدن و دوستي کردن است». دوست ناياب: «من طلب صديق صدق و في طلب ما لا يوجد[9]. هر کس دوست درست و وفاداري را بجويد، جوياي چيز ناياب است». دوست دلسوز: «احبب في الله من جاهدک علي صلاح دين و اکسبک [صفحه 42] حسن اليقين[10] براي خدا دوست بدار کسي را که براي اصلاح دين با تو نبرد ميکند و تو را يقين نيک و درست ميآموزد». حد و اندازه در دوستي و دشمني: «احبب حبيبک هونا ما، عسي ان يکون بغيضک يوما ما، و ابغض بغيضک هونا ما، عسي ان يکون حبيبک يوما ما[11] در دوستي با دوست خود اندازه نگهدار، براي آن که شايد روزي با تو دشمن شود و در دشمني با دشمن خود نيز اندازه نگهدار، براي آن که شايد او نيز روزي با تو دوست شود.»[12]. الگوها در دوستي: «ثم الصق بذوي المروءات و الاحتساب و اهل البيوتات الصالحه و السوابق الحسنه ثم اهل النجده و الشجاعه و السخاء و السماحه، فانهم جماع من الکرم و شعب من العرف[13] روابط خود را با افراد سرشناس و اصيل برخاسته از خاندانهاي صالح و خوش سابقه و مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار برقرار ساز چرا که آنها کانون بخشش و کرم و مرکز اصلي نيکوکاري هستند». با انصاف: «المتعدي کثير الاضداد و الاعداء و المنصف کثير الاولياء و الاوداء[14] ستمگر را دشمنان و بد خواهان بسيار است و با انصاف [صفحه 43] را دوستان و نيک خواهان بي شمار». گرامي داشت دوست: «اکرم ودک و اصفح عن عدوک يتم لک الفضل[15] دوستت را گراميدار و از دشمنت در گذر تا فضل و مردانگي براي تو مسلم گردد». «اکرم ودک و احفظ عهدک[16] دوستت را گراميدار و پيمانت را نگه دار». نشانهي بزرگوار: «الشريف من شرفت خلاله[17] بزرگوار کسي است که دوستياش پسنديده باشد». هديه به دوست: «و اذا اسديت اليک يد فکافئها بما يربي عليها، و الفضل مع ذلک للبادي[18] هر گاه دستي براي نيکي به سوي تو دراز شد، به بيش از آن، پاداش ده. در عين حال در اين گونه موارد، اجر فراوان براي کسي است که در نيکي و هديه دادن پيش دستي کرده است». سازگاري: «الرفيق کالصديق فاختره موافقا[19] همراه مانند دوست است، او را با خود سازگار گير». استفاده از فکر روشن دوست: «لا عليک ان تصحب ذا العقل و ان [صفحه 44] لم تحمد کرمه و لکن انتفع بعقله[20] مانعي ندارد که با فرد عاقل و خردمندي که داراي طبع بلند و کرامت اخلاق نيست رفاقت نمايي، ولي مراقب باش که در برخوردهاي دوستانه تنها از فکر روشنش استفاده کني و به پستي اخلاقش خو نگيري». بخشيدن دوست: «اغتفر زله صديقک يزکيک عدوک[21] لغزش دوستت را ببخش تا دشمنت تو را پاک پندارد». تداوم رابطه و محبت: «احمل نفسک من اخيک عند صرمه علي الصله[22] در برابر دوستانت برخي از مشکلات را بر خود هموار ساز و تحمل کن. اگر قطع رابطه کرد تو قطع نکن، رابطه و مهربانيها را تداوم بخش». گذشت و جوانمردي در برابر دوست: «من عامل الناس بالمسامحه استمتع بصحبتهم[23] هر کس با مردم گذشت و جوانمردي داشته باشد از دوستي آنان برخودار گردد». پايهي دوستي: «علي الانصاف ترسخ الموده[24] پايهي دوستي بر برابري و انصاف استوار ميگردد». پاسخ بدي با نيکي: «عاتب اخاک بالاحسان اليه، و اردد شره بالانعام [صفحه 45] عليه[25] دوستت را با نيکي و خوش رفتاري سرزنش کن و بديها و زشتيهاي او را با بخشش و هديه دفع کن و از خود دور ساز». افزايندهي دوستي: «البشر يونس الرقاق[26] گشاده رويي دوستان را به انسان مانوس ميگرداند». رشتهي دوستي: «عليک بالبشاشه، فانها حباله الموده[27] بر تو باد به خوشرويي، زيرا اين خصلت، سر رشته و وسيلهي دوستي با مردم است». دوستان خدا: «و وقر الله و احبب احبائه[28] پروردگار جهان را محترم شمار و دوستان خدا را دوست بدار». دوست واقعي: «المومن من کان حبه لله و بغضه لله و اخذه لله و ترکه لله[29] مومن کسي است که دوستياش براي خدا، دشمنياش براي خدا، گرفتنش براي خدا و رها کردنش براي خدا باشد». دوستيهاي خدا پسندانه: «من کانت صحبته في الله کانت صحبته کريمه و مودته مستقيمه[30] هر کس در راه رضاي خدا (با ديگري) همنشيني کند، همنشيني با او نيک و گرامي و دوستياش پايدار است». قرآن رفيق جاودان: «من انس بتلاوه القران لم توحشه مفارقه [صفحه 46] الاخوان[31] هر کس به خواندن قرآن انس گيرد، جدايي دوستان به وحشتش نيفکند». عامل کمال ايمان: «من احب ان يکمل ايمانه فليکن حبه لله و بغضه لله و رضاه لله و سخطه لله[32] هر کس دوست دارد که ايمانش کامل گردد، بايد دوستياش براي خدا و دشمنياش براي خدا و خشم گرفتنش براي خدا باشد». دوستي با نيکان: «لا تصحب الابرار الا نظرائهم[33] نيکان جز با مانندهاي خويش دوستي ننمايند». «يغتنم مواخاه الابرار و تجنب مصاحبه الاشرار و الفجار[34] برادري و دوستي با نيکان مغتنم است، و همچنين دوري گزيدن از همنشيني با بدان و بد کاران». همنشيني با دانشمندان: «جالس العلماء يزدد علمک، و يحسن ادبک، و تزک نفسک[35] با عالمان و دانشمندان همنشيني کن تا دانش تو افزون شود و ادبت نيکو و نفست پاکيزه گردد». «جالس العلماء تسعد[36] با دانشمندان بنشين تا نيک بخت شوي». [صفحه 47] «مصاحبه ذوي الفضائل حياه[37] همنشيني با دانشمندان و صاحبان فضيلت، سبب زندگي و روشني دل است». همنشيني با خردمندان: «صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوي ترافق الملا العلي[38] با خردمندان هم صحبت باش، با دانشمندان همنشيني کن و بر هواي نفس پيرزو شو تا رفيق گروه برتر و بالاتر شوي». دوست عاقل: «صحبه الولي البيب حياه الروح[39] همنشيني با دوست عاقل، روح را زنده ميکند». همنشيني با بردباران: «صاحب الحکماء و جالس الحلماء[40] يار دانشمندان باش و با بردباران همنشيني کن». [صفحه 49]
دوست، نعمت خدا: «من النعم الصديق الصدوق[1] از نعمتها (ي خداوندي) دوست درست و نيکو است».
صفحه 41، 42، 43، 44، 45، 46، 47، 49.
شوي ز کرده پشيمان به هم تواني بست.