امامان مکتب اهل بيت به جامعه مراجعه ميکنند
از ابان بن تغلب[1] روايت شده که گفت: از عليّ بن الحسين (ع) در مورد کسي سؤال شد که دربارهي مقداري از مال خود وصيّت کرده است. [يعني به طور مبهم وصيّت کرده است که قدري از مال مرا به فلان مصرف برسانيد، ولي مقدار آن را مشخص نکرده و عبارتي مانند «شئ من مالي»» به کار برده است ]. آن حضرت در پاسخ فرمود: «شئ» در کتاب علي (ع) يک ششم محسوب ميشود.[2]. و نيز در کتابهاي خصال، و عقاب الاعمال، و وسائل الشيعه، از امام باقر (ع) روايت شده است که فرمود: در کتاب علي (ع) آمده است: سه خصلت است که دارندهي آن نميميرد مگر اينکه و بال و زيان آنها را در ايام حيات خود ببيند. آنها عبارتاند از: سرکشي، بريدن از بستگان و خويشاوندان و سوگند دروغ....[3]. [صفحه 9] امام صادق (ع) نيز در مورد اثبات اول ماه با رؤيت هلال به کتاب اميرالمؤمنين (ع) اشاره فرموده است.[4]. بجز مواردي که ذکر شد، ما خود سي و نه مورد ديگر از روايتهايي که در آنها دو امام بزرگوار، امام باقر و امام صادق (ع) از کتاب اميرالمؤمنين علي (ع) سخن گفتهاند به دست آوردهايم.[5]. گذشته از اينها مواردي نيز بوده است که همين دو امام بزرگوار عين کتاب اميرالمؤمنين (ع) را بيرون آورده متن آن را براي برخي از اصحاب خود چون زراره، محمد بن مسلم،[6] عمربن اذينه،[7] ابوبصير، و ابن بکير،[8] و عبدالملک بن اعين[9] و معتب[10] خواندهاند.[11]. و نيز گاهي ديده شده است که امام باقر و امام صادق (ع) کتاب اميرالمؤمنين (ع) را در برابر پيروان مکتب خلفا گشوده و مطالبي از آن را به ايشان نشان دادهاند. حديث زير مبيّن همين مطلب است. نجاشي روايت کرده است که: [صفحه 10] عذافر صيرفي[12] در معيّت حکم بن عتيبه[13] به خدمت امام باقر (ع) رسيدند. حکم آغاز سخن کرد و مسائلي را مطرح ساخت و امام با اينکه ديدار حکم را خوش نداشت، او را پاسخ ميداد تا اينکه در مسألهاي بينشان اختلاف نظر افتاد[ و حکم پاسخ امام را نپذيرفت]. در اين هنگام امام باقر روي به فرزند خود کرده فرمود: «پسرم برخيز و آن کتاب علي (ع) را بياور». فرزند امام فرمان برد و کتابي بزرگ که طوماروار روي هم پيچيده شده بود پيش روي آن حضرت نهاد. امام آن را گشود و به جستجوي مسأله مورد بحث پرداخت تا آن را بيافت و سپس فرمود: «اين املأ رسول خدا (ص) و خط علي (ع) است». سپس روي به حکم کرده و فرمود: «اي ابواحمد! تو و سلمه[14] و ابوالمقدام،[15] به هر طرف که ميخواهيد، به شرق و به غرب برويد، که به خدا سوگند علمي از اين مطمئنتر که نزد ما خانواده است و جبرئيل بر ما فرود آورده، نزد هيچ کس ديگر نخواهيد يافت».[16]. دوازده امام اهل البيت (ع) گاه ميشد که حکم مسألهاي را از کتاب امام علي بن ابي [صفحه 11] طالب (ع) ميگفتند و به کتاب امام تصريح ميکردند و گاه نيز همان حکم را بدون اينکه نامي از کتاب امام (ع) ببرند بيان ميداشتند که ما اين مطلب را در کتاب «معالم المدرستين»[17] شرح دادهايم. از همين روست که تمامي احاديث ائمه اهل البيت (ع) را سندي واحد است، و احاديث آنها با هم از يک ريشه برخاسته، و از يگانگي کامل با هم برخوردارند. هشام بن سالم[18] حمادبن عثمان[19] و ديگران روايت کردهاند که ابوعبدالله امام صادق (ع) فرمود: حديث من، حديث پدرم ميباشد؛ و حديث پدرم، حديث جدم. و حديث جدم، همان حديث حسين است. و حديث حسين، حديث حسن است؛ و حديث حسن، حديث اميرالمؤمنين، و حديث اميرالمؤمنين، حديث رسول خدا؛ و حديث رسول خدا، سخن خداي عزّوجل ميباشد.[20]. و از همين جهت بود که امام باقر (ع) در پاسخ جابربن عبدالله - که از حضرتش خواسته است: هر وقت برايم حديثي بيان ميفرماييد، اسناد آن را هم برايم بگوييد - فرمود: پدرم، از جدم از رسول خدا از جبرئيل، از جانب خداي عزّو جل برايم چنين حديث کرد. و هر حديثي که من براي تو ميگويم، به همين اسناد است.[21]. و از همين روي بود که ابوعبدالله امام صادق (ع) به «حفص بن بختري»[22] فرمود: آنچه از من شنيدهاي ميتواني آن را از جانب پدرم روايت کني.و آنچه را که از من شنيدهاي [صفحه 12] مجازي تا از جانب رسول خدا روايت کني.[23]. و شاعر در همين زمينه چه نيکو سروده است که: فوال أناساً قولهم و حديثهم يعني: پس دوستي و پيروي کساني را پيشه کن که گفتار و حديث آنان چنين است: جد ما، از جبرئيل، از خداوند متعال روايت کرده است. تا اينجا مشخص ساختيم که ائمه اهل البيت (ع) عملاً چگونه امت اسلامي را آگاه ميساختند که ايشان وارثان پيغمبر در علوم و معارف اسلامي هستند و اين علوم را علي (ع) به خط خود و املأ رسول خدا (ص) در کتابي ويژه مدوّن ساخته است.
نخستين امامي که به کتاب اميرالمؤمنين (ع) اشاره کرده و از آن سخن گفته است، امام عليّ بن الحسين زين العابدين (ع) ميباشد. اين مطلب در کتابهاي کافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب، معاني الاخبار، و وسائل آمده است، و ما آن را از کتاب کافي نقل ميکنيم.
روي جدّنا عن جبرئيل عن الباري
صفحه 9، 10، 11، 12.