خطبه 157-پيامبر و قرآن
يعني از خطبهي اميرالمومنين عليهالسلام است: «ارسله علي حين فتره من الرسل و طول هجعه من الامم و انتقاض من المبرم، فجائهم بتصديق الذي بين يديه و النور المقتدي به، ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لکن اخبرکم، عنه الا ان فيه علم ما ياتي و الحديث عن الماضي و دواء دائکم و نظم ما بينکم.» يعني فرستاد خداي تعالي[1] پيغمبر آخرالزمان را بر زمان سستي از فرستادن رسل، يعني بر زمان دراز ميان فرستادن رسول سابق و رسول لاحق و بر مدت دراز خواب[2] غفلت امتان و بر شکسته شدن احکام محکم شرايع ملل ماضيه و تغيير و اضمحلال آن، پس آمد آن رسول امتان را با مصدق کتابهايي که او پيش روي آنها بود، يعني تورات و انجيل که خبر داده بودند به آمدن پيغمبري به آن اسم و صفت[3] پس آمدن به آن اسم و صفت موجب صدق اخبار آنها شد و مصدق آنها گرديد و آمد با نوري که لازم است اقتدا کردن به او به تقريب معجزه بودن و آن نور قرآن است. پس طلب کنيد گويا شدن او را و حال آنکه هرگز به زبان گويا نميشود، ولکن من زبان او باشم و خبر ميدهم شما را از معارف و احکامي که در اوست. آگاه باشيد که در قرآن علم چيزهايي است که بعد از اين ميآيد از احوال قيامت و در او است اخبار پيغمبران و امم ماضيه و در اوست دواي درد جهل شما از معارف و احکام و در اوست سبب انتظام امور شما از صلاح معاش و معاد و منافع زندگاني. [صفحه 698] منها[4]. يعني بعضي از آن خطبه است: «فعند ذلک لا يبقي بيت مدر و لا وبر، الا و ادخله الظلمه ترحه و اولجوا فيه نقمه، فيومئذ لا يبقي لهم في السماء عاذر و لا في الارض ناصر.» يعني در نزد سلطنت بنياميه باقي نماند خانهي کلوخي و نه خانهي پشمي، يعني خانهي حضري و بدوي، مگر اينکه داخل کنند در او ظالمان حزن و اندوهي و داخل کنند در او عقوبتي، پس در آن روز باقي نماند[5] از براي مردم در آسمان عذرخواهي، يعني از تاثيرات آسماني عذرخواهي از ظلم و ستم ايشان نخواهد بود و نه در زمين ياريکننده (اي). «اصفيتم بالامر غير اهله و اوردتموه غير مورده و سينتقم الله ممن ظلم ماکلا بماکل و مشربا بمشرب، من مطاعم العلقم و مشارب الصبر و المقر و لباس شعار الخوف و دثار السيف و انما هم مطايا الخطيئات و زوامل الاثام.» يعني خالص و زبده کرديد شما از براي امر خلافت غير اهلش را، يعني کساني را که اهليت و قابليت ندارند و وارد گردانيديد امر خلافت را در غير موردش[6]، يعني در جايي که محل ورود و نزول او نبود و گذارديد او را در غير موضعش و وضع شيء در غير موضعش ظلم است. و زود است که البته انتقام ميکشد خداي تعالي از کسي که ظلم کرده است به خوراندن طعامي بدل طعامي و چشانيدن شرابي عوض شرابي، از خورشهاي حنظل تلخ رنج و زحمت بدل دولت و نعمت و آشاميدن زهر تلخ غصه و غم عوض شادماني و بهجت و پوشانيدن پيراهن خوف و ترس عوض امنيت و جامهي زخم شمشير عوض صحت و سلامت و نيستند ايشان مگر شتران بارکش عصيان و توشهکش گناهان. [صفحه 699] «فاقسم ثم اقسم، لتنخمنها اميه من بعدي، کما تلفظ النخامه ثم لا تذوقها و لا تطعم بطعمها ابدا، ما کر الجديدان.» يعني پس سوگند ياد ميکنم، پس باز سوگند ياد ميکنم که هر آينه خواهند از دهن بيرون انداخت طعمهي خلافت را بنياميه بعد از من، مثل انداختن بلغم سينه از دهن، پس نخواهند چشيد حلاوت او را و نخواهند خورد خورش او را هرگز، مادامي که بازميگردند شب و روز. و اين کلمات اخبار است از آن حضرت به انقراض دولت بنياميه به اندک وقتي به اقبح وجهي چنانکه واقع شد. [صفحه 700]
و من خطبه له عليهالسلام
صفحه 698، 699، 700.