دستور استفاده از آب فرات











دستور استفاده از آب فرات



«رايت ان اقطع هذه النطفه»

مصلحت در اين ديدم که از اين آب (فرات) عبور کنم.


در آن دم که گلرنگ گردد سپهر
شفق خون کند راه پر نور مهر


کشد موج ظلمت به غرقاب شب
در آن دم ثناي تو دارم به لب‏


بديع است اين نقش و آن دم زبان
به نام تو گردد همي در دهان‏


به روشندلاني که همسان زر
در آن پهنه گردند خوش جلوه‏گر


در آن پرده نيلي آسمان
دمي گشته پيدا و گاهي نهان‏


چو آن نقره‏گون گل که اندر چمن
ز ديباي سبزه کند پيرهن‏


در آن اوج عزت که سوسو زنند
ترا بار الها ستايشگرند


بر آن جمله هستم به دل همزمان
به حمد تو اي ايزد مهربان‏


ترا مي‏پرستم که نعمت، گران
رساني، گذاري تو منت بر آن‏


ترا مي‏ستايم که بخشي عطا
نبرده کسي بر درت التجا


تو اي کوفه اي بر من آخر وطن
ترا بنگرم در جهان کهن‏


چو چرم «عکايي» ز هر سو چنان
کشانند هر دم تو را بي‏گمان‏


بدين کوچکي پهن گردي چنان
که مشهور گردي تو اندر جهان‏


ببيني تو بر سينه بردبار
بسي محنت و جور از روزگار


شوي از زمين لرزه‏ها بي‏قرار
بلرزد ترا پايه استوار


تو آن مرز پاکي که محو از جهان
نگردي تو هرگز ز جور زمان‏


ستمگر در اين شهر فرمانروا
نگردد که خود زود افتد ز پا


به لشگر چنين گفته‏ام بي‏درنگ
بگيرند اطراف ساحل به چنگ‏


بگيرند در دست يک سر فرات
چو اين نهر بخشد بدين جا حيات‏

[صفحه 209]

ببخشا بر آن خشکسالان چنان
که بهره نگيرند خود دشمنان‏


که ارتش بدني امر باشد معين
بتاييد گردان ايران زمين‏

[صفحه 210]


صفحه 209، 210.