در فرار مصقله شيباني











در فرار مصقله شيباني



فعل فعل الساده و فر فرار العبيد!

بلند نظر بود ولي به پستي گراييد.

«مصقله» پسر «هبيره شيباني»، اسيران «بني‏ناجيه» را از سردار عراق که به عنوان فرماندار از سوي اميرالمومنين (ع) منصوب شده بود، خريداري کرد و آزاد ساخت ولي نتوانست بهاي آنان را بپردازد. نيمه شب رخت سفر بربست و به جانب معاويه گريخت. امام (ع) درباره‏ي وي فرمايد:


به انديشه‏ي زشت شد شرمسار
نکوهيده بگذاشت پايان کار


که خود مصقله بود والانظر
اسيران رهانيد با سيم و زر


نپرداخت چون از اسيران بها
گريزان شد از کوفه خود نابجا


سوي شام بگريخت چون بي‏درنگ
نهاده بجا ذلت و ترس و ننگ‏


اگر مصقله بود مردي دلير
گريزان نمي‏گشت خود ناگزير


اگر با شهامت نشستي بجا
به انديشه‏ي ما شدي آشنا


جوانمرد کردار پاکيزه راي
اگر صبر مي‏کرد لختي بجاي‏


بسي بود نزديک ما خوبتر
وز اين کار برجسته محبوبتر


ميسر اگر بود از او بها
گرفتند خود کارمندان ما


وگر خود نبودش بهاي اسير
نکردند بر او جفا ناگزير


به پيرامن ما ستايشگران
از او بود بسيار اي واي از آن‏


بدين ننگ شرم‏آور، آن خيره‏مرد
ستايندگان سخت شرمنده کرد


هر آن کس کز او داد داد سخن
بر اوصاف نيکش به هر انجمن‏


بدان گفته اشک ندامت ز چشم
ببارد وزان کرده بگرفته خشم‏

[صفحه 205]

بود مصقله آنکه ننگي چنين
از او ماند و مردم بدو خشمگين‏


بدين گونه کردار نامردمان
ستاينده را کرد خود بدگمان‏

[صفحه 206]


صفحه 205، 206.